سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رابطه با امریکا

 بازخوانی بیانات امام روح الله درباره رابطه با «شیطان بزرگ»
 با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد مگر این که آدم بشود و از اسرائیل حمایت نکند
 با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد و از آن طرف دنیا نیاید در لبنان، و نخواهد دستش را به طرف خلیج فارس دراز کند. مادامی که امریکا این طور است و افریقای جنوبی آن طور عمل می‏کند و اسرائیل هست، ما با آنها نمی‏توانیم زندگی بکنیم.

 


 «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، آمریکا در مقابل مسلمین نمی‌تواند خودنمایی کند، ما یقین داریم اگر دقیقاً به وظیفه مان که مبارزه با آمریکای جنایتکار است ادامه دهیم، فرزندان مان شهد پیروزی را خواهند چشید، ما دنبال این نیستیم که آمریکا برای ما کار بکند، ما آمریکا را زیر پا می گذاریم، ما آن قدر صدمه که از آمریکا دیدیم از هیچ کس ندیدیم، آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستعضف جهان است، سلطه آمریکا تمام بدبختی های ملل مستضعف را به دنبال دارد، همه گرفتاری که ما داریم از دست آمریکا داریم،  همه مصیبت ما زیر سر آمریکا است و آمریکا شیطان بزرگ است»

آنچه خواندید، بخشی از جملات مهم حضرت امام روح‌الله خمینی(ه) رهبر کبیر انقلاب اسلامی درباره حاکمان کاخ سفید بود.

امام خمینی(ره) همواره توطئه‌های آمریکا را رصد و برای مقابله با آن به مسئولان هشدار می‌دادند و بر خلاف ادعای برخی‌ها که می‌گویند امام با نظر آنها برای مذاکره با آمریکا مخالفت نمی‌کردند، اظهارات منتشره و مستند بی‌شماری از نظرات و بیانات امام راحل، از حساسیت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی نسبت به هرگونه برقراری رابطه با آمریکا دلالت دارد که بخشی از آن از نظرتان می‌گذرد:

* اگر نوکر نباشیم آمریکا رابطه را قطع می‌کند/خدا کند رابطه را قطع کند

 اگر مقصود از روابط آن روابطی است که تا حالا بین ایران و امریکا بوده است، در زمان شاه سابق بین ایران و آمریکا بوده است، این روابط نبوده است، این یک آقایی بوده با نوکرش هر کاری می خواسته، هر امری که می کرده عمل می کرده - اگر می گویید - ما اگر چنانچه بخواهیم اسلام را پیش ببریم دیگر نباید نوکر باشیم. اگر نوکر نباشیم رابطه اش را با ما قطع می کند، ما از خدا می خواهیم که رابطه قطع بشود. بهتر این است با آنهائی که می خواهند ما را بچاپند رابطه نداشته باشیم تا یک وقتی که به خود بیایند و بفهمند شرق هم هست در عالم. آن روزی که بفهمند که شرق هم یک جایی هست که تمدن از او پیش آنها رفته است.

(صحیفه نور ج 11 صفحه 34)

* آمریکا می‌خواهد ما نوکرش باشیم

آری اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمیت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعیف، آنها ولی و قیم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها، نه یک ایران با هویت ایرانی- اسلامی، بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند؛ ایرانی که ارابه سیاست آمریکا و شوروی را بکشد و امروز همه مصیبت و عزای آمریکا و شوروی شرق و غرب در این است که نه تنها ملت ایران از تحت الحمایگی آنان خارج شده است که دیگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت می کند.

(صحیفه امام ج 12 ص 09)

* با توسل به دامن آمریکا ضعف و ناتوانی خود را بر ملا نسازید

با توسل به دامن آمریکا ضعف و ناتوانی خود را بر ملا نسازید و از گرگها و درنده ها برای شبانی و حفظ منافع خود استمداد نطلبید ابرقدرتها آن لحظه ای که منافعشان اقتضا کند شما و قدیمیترین وفاداران و دوستان خود را قربانی می کنند و پیش آنان دوستی و دشمنی و نوکری و صداقت ارزش و مفهومی ندارد آنان منافع خود را ملاک قرار داده اند و به صراحت و در همه جا از آن سخن می گویند.

(صحیفه امام ج 02 ص 932)

*کرارا گوشزد نموده‌ام که رابطه ما با امثال امریکا رابطه ملت مظلوم با جهانخواران است

ملت شریف ایران، خبر قطع رابطه بین ایران و امریکا را دریافت کردم. اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح مظلوم است، همین قطع رابطه است. رابطه بین یک ملت به پاخاسته برای رهایی از چنگال چپاولگران بین المللی با یک چپاولگر عالم خوار، همیشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما این قطع رابطه را به فال نیک می گیریم چون که این قطع رابطه دلیلی بر قطع امید امریکا از ایران است . ملت رزمنده ایران این طلیعه پیروزی نهایی را که ابر قدرت سفاکی را وادار به قطع رابطه یعنی خاتمه دادن به چپاولگری ها کرده است، اگر جشن بگیرد حق دارد . ما امیدواریم که نابودی سرسپردگانی مثل سادات و صدام حسین به زودی انجام گیرد و ملتهای شریف اسلامی به این انگل های خائن، آن کنند که ملت ما با محمدرضای خائن کرد . به دنبال آن برای آزاد زیستن و به استقلال تمام رسیدن، قطع رابطه با ابرقدرتها خصوصا امریکا نمایند . من کرارا گوشزد نموده ام که رابطه ما با امثال امریکا رابطه ملت مظلوم با جهانخواران است.

(صحیفه امام ج 12، ص 40)

* با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود

با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد و از آن طرف دنیا نیاید در لبنان، و نخواهد دستش را به طرف خلیج فارس دراز کند. مادامى که امریکا این طور است و افریقاى جنوبى آن طور عمل مى‏کند و اسرائیل هست، ما با آنها نمى‏توانیم زندگى بکنیم.

(صحیفه امام، ج‏19، ص94)

منبع: سازمان بسیج مستضعفین


کلمات کلیدی :امریکا

براندازی جمهوری اسلامی

 
پاسخ سرلشکر سلیمانی به سخنان اوباما
آمریکا نتوانسته و نمی‌تواند در پی براندازی جمهوری اسلامی برآید

فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در پاسخ به سخنان اوباما در مورد اینکه به دنبال براندازی جمهوری اسلامی نیستیم، گفت: این سخن شما اظهار لطف نیست بلکه اعلام ناتوانی است، شما نتوانسته و نمی‌توانید در پی براندازی نظام جمهوری برآیید.

خبرگزاری فارس: آمریکا نتوانسته و نمی‌تواند در پی براندازی جمهوری اسلامی برآید

به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، سردار سرلشکر قاسم سلیمانی صبح امروز در کنگره شهدای دفاع مقدس استان کرمان اظهار داشت: اینکه اوباما می‌گوید ما به دنبال براندازی جمهوری اسلامی ایران نیستیم به این علت است که نمی‌توانند براندازی کنند.

وی بیان کرد: تمام تلاش آمریکا تا به امروز برای براندازی نظام جمهوری اسلامی بوده است.

وی خطاب به آمریکایی‌ها گفت: ضلع مهم تلاش شما تا به امروز برای مقابله با جمهوری اسلامی بوده است.

سردار سلیمانی تصریح کرد: اینکه می‌گویید به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی نیستیم، این سخن اظهار لطف نیست بلکه اعلام ناتوانی است، شما نتوانسته و نمی‌توانید در پی براندازی نظام جمهوری برآیید.

سلیمانی افزود: آمریکا در 35 سال گذشته ناجوانمردانه‌ترین و بدترین اقدامات را علیه نظام جمهوری اسلامی انجام داده است که این سابقه در ذهن ملت باقی می‌ماند.

وی ابراز داشت: شما حتی برای خرید دارو توسط ملت ایران محدودیت قائل می‌شوید.

این یادگار دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد:‌ اینکه می‌گویید در فکر براندازی نظام نیستید وقتی قابل قبول است که آثار این حرف اوباما از سیاست آمریکا محو شود.

 


کلمات کلیدی :امریکا

احاطه اطلاعاتی بر محیط سایبر

نگاهی به سریال "فرد تحت نظر"؛

سریالی درباره احاطه اطلاعاتی آمریکا بر محیط سایبر + تصاویر

سریال فرد تحت نظر، ماهیت آژانس امنیت ملی آمریکا یا همان NSA را بیش از سایر سریال ها و فیلم هایی که در این زمینه ساخته شده اند از جمله "دشمن ملت(Enemy of the State)" و "توطئه اشلون (Echelon Conspiracy)" نشان می دهد.

مشرق؛"شما در حال تماشا شدن هستید. دولت یک سیستم مخفی دارد: یک ماشین که از شما در هر ساعت از هر روز جاسوسی می کند. من می دانم چرا که خودم آن را ساخته ام. من دستگاه را برای تشخیص اعمال ترور طراحی کرده ام، اما آن همه چیز را می بیند. جرایم خشونت آمیز که  مردم عادی را درگیر می کند، مردمی که شما را دوست دارند. جنایاتی که دولت آن ها غیرضروری در نظر گرفته است. آن ها نمی خواهند عمل کنند، بنابراین من تصمیم گرفتم که خود وارد عمل شوم. اما من به یک نیاز شریک دارم، کسی که مهارت های لازم برای مداخله کردن را داشته باشد. ما در خفا کار می کنیم چرا که مقامات در جستجوی ما هستند. شما هرگز ما را پیدا نمی کنید، اما قربانی یا مجرم، اگر شماره شما بالا بیاید ... ما شما را پیدا می کنیم." فینچ در ابتدای فصل اول.


 

نام سریال: Person Of Interest (فرد تحت نظر)
تعداد فصول: 2 (در حال پخش)
کارگردان: جاناتان نولان (Jonathan Nolan)





سریال فرد تحت نظر(Person of Interest) در سال 2011 در کانال CBS تهیه و در همان سال نیز سری اول آن پخش گردید. سری دوم این مجموعه در سال 2012 به نمایش درآمد و به نسبت سری اول مجموعه در رتبه بندی سریال ها در مقام بالاتری جای گرفت. این سریال یک مجموعه اکشن – درام و علمی-تخیلی(Science Fiction) است.

داستان این سریال پیرامون ماشینی است که یک نابغه  کامپیوتر به نام هارولد فینچ(Harold Finch) آن را به منظور پیش بینی عملیات های تروریستی طراحی کرده است. فینچ به همراه دوست و همکارش ناتان اینگرام(Nathan Ingram) این دستگاه را به دولت امریکا می فروشد که پس از مدتی اینگرام توسط دولت کشته می شود. ماشینی که فینچ طراحی کرده از طریق مانیتورینگ سراسر جهان بوسیله ی تلفن های همراه، ایمیل، دوربین ها و .... اطلاعات را دریافت و مورد پردازش قرار می-دهد و انگیزه ی ساخت آن نیز جلوگیری از عملیات های تروریستی همچون حملات 11 سپتامبر 2001 می باشد(هر دو سری مجموعه در ماه سپتامبر به نمایش در آمدند).

در واقع این برنامه با استفاده از منابع اطلاعاتی NSA (آژانس امنیت ملی امریکا National Security Agency ) به تحلیل اطلاعات پرداخته و جنایات برنامه‌ریزی شده را تشخیص می دهد یعنی این ماشین به تمام دوربین ها (حتی دوربین وب کم لپتاپ یک فرد که از طریق وایرلس رایگان در یک کافی نت جستجو می کند) میکروفن ها، ماهواره ها، تجهیزات شبکه و در کل ارتباطات الکترونیکی، دسترسی دارد و از اطلاعات آن ها استفاده می کند.

در حین کار با سیستم فینچ متوجه می شود از آن جا که دستگاه قادر است همه چیز را ببیند، می تواند علاوه بر عملیات های تروریستی برنامه ریزی شده، سایر خشونت ها و جنایت هایی که مردم عادی مرتکب می شوند را نیز شناسایی و در واقع پیش بینی کند. چون دولت به این بخش از ویژگی های ماشین علاقه نشان نمی دهد، فینچ یک در پشتی در سیستم طراحی می-کند تا به او یک کد امنیت اجتماعی(social security number) از فردی(یا افرادی) که در آینده درگیر یک جنایت خشن می شود را بدهد.

البته ماشین درباره اینکه فردی یا افرادی که پیرامون یک جرم معرفی می شوند چه نقشی در وقوع آن دارند را مشخص نمی کند، مثلاً اینکه فرد قاتل است یا مقتول و یا شاهد ماجراست، همچنین درباره ی نوع جنایت، زمان و مکان آن نیز اطلاعاتی نمی دهد.

 فینچ به علت محدودیت جسمانی خویش نمی تواند به تنهایی درگیر حوادث و پیگیری پیش بینی های ماشین شود، بنابراین یک مأمور سابق سیا به نام جان ریس(John Reese) را به استخدام در می آورد تا از وقوع جنایت ها جلوگیری کنند.


     
ریس که مأمور سابق CIA است در آخرین عملیاتش به همراه هم تیمی اش شامل عملیات پاکسازی شده است. او و هم تیمی اش ماموریت گرفتند که یکدیگر را بکشند اما هر دو جان سالم به در بردند، از آن پس ریس به عنوان یک مرده زندگی می کند. در نیمه سریال مشخص می‌شود فینچ از مدتی قبل به دنبال ریس بوده و حتی عملیات پاکسازی را هم او طراحی کرده تا ریس را از CIA  خارج و به خود جذب کند. همکار ریس به دست مامورین اطلاعاتی چین می‌افتد تا در قبال تزریق یک ویروس به شبکه اینترنت، نام شخصی که عملیات پاکسازی را طراحی کرده به او بگویند. در نهایت او کشته می‌شود و فقط از قول مأمور چینی گفته می شود که او فردی است که فقط یک نام از او وجود دارد و هیچ اطلاعاتی در هیچ دیتابیسی از او موجود نیست و سپس نام فینچ نمایش داده می شود.


 
فینچ شخصیتی مرموز دارد؛ او یک هکر، یک نابغه کامپیوتر، یک تاجر بورس و بسیار ثرونمند است. نام اصلی او مشخص نیست و طی تحقیقاتی که جان ریس انجام می دهد تا او را شناسایی کند مشخص می شود حتی هویت او در زمان مدرسته نیز جعلی بوده است. او توانایی نفوذ به هر سیستم و شبکه ای حتی خود NSA را دارد.
آنطور که فینچ می گوید ماشین را طوری طراحی کرده که نیاز به هیچ تعمیری ندارد و می تواند خود را بازسازی یا رفع اشکال کند و این کار را به این خاطر انجام داده که انسان‌ها قایل اعتماد نیستند و نباید به چنین ماشینی دسترسی داشته باشند و این ماشین باید خودکار عمل کند. در داستان فینچ به ریس می گوید شبکه‌های اجتماعی توسط او و برای NSA  طراحی شده تا NSA بتواند اطلاعات شخصی افراد را به دست آورد. همچنین به طور ضمنی اشاره می‌شود که تشکیل اینترنت و تبدیل شبکه داخلی ARPANET به اینترنت که توسط یک هکر انجام شده را نیز فینچ انجام داده است.
 
 




تمام افراد جامعه تحت کنترل اند.


فعالیت های آن ها موجب می شود تا در نهایت توسط پلیس نیویورک تحت تعقیب قرار بگیرند. یک هکر به نام روت (Root) به دنبال دستیابی به ماشین فینچ است و از طرف دیگر مأموران دولتی نیز می خواهند تمام دانش مربوط به ماشین را به عنوان یک راز نگه دارند.



    

هارولد فینچ یکی از دو شخصیت اصلی فیلم است. او یک هکر و نابغه کامپیوتر و بسیار ثروتمند است. دست او در اکثر اتفاقات بزرگ کامپیوتری (ایجاد اینترنت، شبکه‌های اجتماعی و …) دیده می شود.بسیار مرموز است و هنوز نام و سابقه واقعی او مشخص نیست. حتی سازمان های اطلاعاتی از او چیزی جز یک نام ندارند.او سرپرستی عملیاتی که برای نجات افراد در معرض قتل ایجاد کرده را بر عهده دارد.




     

جان ریس یک مامور ویژه سابق CIA است که بعد از فرار از پاکسازی خود توسط فینچ جذب شده و عملیات میدانی برای نجات افراد در معرض قتل را انجام می دهد.


 

جاس کارتر یک کارآگاه سالم پلیس نیویورک است که قبلاً به عنوان بازجوی ارشد ارتش آمریکا در عراق فعالیت می کرده است. او در ابتدا به دنبال دستگیری جان ریس است اما در چند قسمت ابتدایی سریال به عنوان کمک به تیم فینچ و ریس می‌پیوندد.


    
لایونل فاسکو یک کارآگاه فاسد پلیس نیویورک است که بعد از درگیری با جان ریس ابتدا به صورت اجباری و سپس با تغییر شخصیت فاسد خود به تیم می‌پیوندد.


     

ناتان اینگرام دوست و همکار قدیم فینچ و رابط او با دولت آمریکا و سازمان NSA و عامل اصلی ایجاد راه برای دسترسی به ماشین طراحی شده فینچ است. او پس از فروش ماشین به دولت توسط NSA کشته می شود.

 



رووت (ریشه) یک هکر است که با توجه به اتفاقات کودکی‌اش انسان‌ها را اشتباهات طراحی می داند و در طول فیلم اصل ترین روش اش برای رسیدن به اهدافش باج گیری با استفاده از اطلاعات از افراد مختلف است. او در صدد به دست آوردن ماشین طراحی شده توسط فینچ است.



    
زویی مورگان زنی با ارتباطات پیچیده با افراد قدرتمند آمریکاست، تقریباً هر فرد قدرتمندی را می شناسد و با او رابطه دارد.این فرد در تعداد زیادی از عملیات ها به ریس کمک می کند.

     

 
کارل الیاس پسر نامشروع یکی از سران مافیا است که کنترل تمام گروه های خلافکار شهر را در دست گرفته و بعد از کشتن پدر خود سعی در یکی سازی سازمان مافیا دارد. این فرد یک بار توسط ریس نجات داده می‌شود و بار دیگر به زندان انداخته می شود. او حتی در زندان هم قوی‌ترین فرد شهر است.

سریال POI یا همان فرد تحت نظر از جمله آثاری است که تحت شرایط امنیتی پس از سپتامبر 2001 ساخته شده است. بعد از آن واقعه بود که تعداد زیادی دوربین در مناطق مختلف شهر نیویورک به منظور رصد رفت و آمد و عملکرد مردم امریکا نصب شد. نمونه هایی از این دست که کنترل و نظارت گسترده دولت امریکا بر کلیه مکالمات و ارتباطات الکترونیکی اعم از تلفنی یا اینترنتی را با هدف جلوگیری از وقایعی مانند 11 سپتامبر را توجیه می کنند، در سینما و تلویزیون این کشور جدید نیست.

چهره های مشهوری از سینمای هالیوود در ساخت این اثر شریک بوده اند. جاناتان نولان فیلم نامه‎ فیلم‌های بتمن می‌آغازد (2005)، پرستیژ (2006)، و شوالیه تاریکی (2008) را نوشته که همه آن ها را کریستوفر نولان کارگردانی‎ کرده است. جی‌جی آبرامز نیاز به معرفی ندارد، مجموعه آثار او بیش از یک دهه است که در سراسر جهان میلیون ها نفر را مجذوب نموده است. در میان سایر عوامل سریال نیز چهره های شناخته شده دیگری از جمله بازیگران وجود دارند.


 
این سریال در کل احاطه اطلاعاتی آمریکا بر محیط سایبر را نمایش داده و امن بودن خیلی از سیستم‌های سایبر را زیر سؤال می برد. همینطور احتمالات ممکن در محاسبات اطلاعاتی مبتنی بر اتفاقات بسیار کوچک و بی‌اهمیت را توجیه می کند. تاکنون درباره ی سیطره ی اطلاعاتی – امنیتی ایالات متحده بر زیرساخت های ارتباطی سرتاسر جهان و کنترل آن ها از جمله ماهواره ها، زیرساخت ها و شبکه های مخابراتی، شبکه های کامپیوتری و ... سخن گفته شده است. بسیاری از مردم عوام و بعضاً نخبگان ساده اندیش این پدیده را امری نشدنی می دانند، و تصور نمی کنند دولتی بتواند بر تمام مکالمات و ارتباطاتی که در هر لحظه در هر نقطه از کره زمین صورت می گیرد احاطه داشته باشد، در حالیکه این امر یک تصور یا خیال نبوده و واقعی است. در عالم واقعی امریکا از طریق آژانس امنیت ملی خود که یکی از سازمان های تابعه وزارت دفاع این کشور به حساب می آید، بر پیام های رد و بدل شده از طریق ابزارهای الکترونیکی و دیجیتال تسلط دارد.
 


سازمان های امنیتی – اطلاعاتی ایالات متحده امریکا

سریال فرد تحت نظر ماهیت آژانس امنیت ملی امریکا یا همان NSA را بیش از سایر سریال ها و فیلم هایی که در این زمینه ساخته شده اند از جمله "دشمن ملت(Enemy of the State)" و "توطئه اشلون (Echelon Conspiracy)" نشان می دهد.
     




شعارفیلم: «این دیگر سوءظن نیست، اگر آنان واقعاً در تعقیب تو باشند»

اینترنت بزرگترین شبکه ای است که در آن پیام ها و مکالمات افراد از اقصی نقاط جهان رد و بدل می شود. امروزه افراد آنقدر به زندگی در فضای مجازی وابسته شده اند که مقوله ای به نام "زندگی دوم" به بحث رایج مجامع علمی و حوزه های مرتبط با علوم انسانی بدل شده است. افراد آزادانه در اینترنت به فعالیت های متنوع و گوناگونی می پردازند، تبادل پیام، جستجو، قرار دادن پست و ... از جمله این فعالیت هاست که در قالب استفاده از ایمیل، شبکه های اجتماعی، فروم ها و سایر رسانه های اجتماعی و ابزارهای اینترنتی مانند موتورهای جستجو صورت می گیرد.

در مواجهه با فضای مجازی بسیاری از نخبگان فکری و مردم عادی معتقدند این فضا به لحاظ اینکه فضایی باز و غیرقابل کنترل و نظارت بوده و به انسان امکان گمنامی و ساخت هویت(های) جدید و بازآفرینی خویشتن را می دهد، افق های روشنی را در پیش چشم بشر گذاشته که باید از طریق استفاده ی مناسب از فرصت ها و امکانات آن به سمت این افق ها حرکت نمود. در مناسبات اجتماعی مجازی چون هویتی که فرد از خود ارائه کرده خودِ مطلوبِ مورد نظر اوست در نتیجه دوستی ها و روابط شکل گرفته بر مبنای این هویت ها صمیمی تر و صادقانه تر است. در نگاه این عده در فضای مجازی روابط نوین اجتماعی شکل خواهد گرفت و فعالیت ها و کنش های کاربران اثر مطلوبی بر جهان واقعی و مناسبات آن خواهد گذاشت.





          
در کنار نگاه فوق دسته ای دیگر از دانشمندان معتقدند فضای مجازی، فضایی مطلقاً آزاد و رها نیست بلکه هم اصول، قواعد و چارچوب های فعالیت در آن توسط کاربران حرفه ای تر، از قبل مشخص شده است و هم در سطوح مختلف ملی و بین المللی سیستم نظارت و کنترل دارد، در نتیجه افراد نمی توانند برای خود هویت های گوناگون و متفاوت داشته باشند چرا که از طریق ابزارهای کنترلی می توان هویت واقعی آن ها بدست آورد. مبتنی بر این نگاه امروز زندگی و هویت افراد نه تنها پنهان نیست بلکه برعکس تکنولوژی باعث شده حتی جزئی ترین علایق، سلیقه ها و نظرات نیز برای دیگران قابل مشاهده باشد. برخی از صاحبنظران این دسته عقیده دارند به علت ادغامی که به مرور زمان جهان واقعی و جهان مجازی با یکدیگر خواهند داشت، افراد از داشتن هویت های گوناگون خسته شده و شاید دیگر علاقه ای به پنهان سازی هویت خود نداشته باشند.
          



پنهان سازی هویت با وجود کنترل ها امکان پذیر نیست. یک توهم توافقیِ دیگر!

برخی از مزیت های فضای مجازی همچون از میان برداشتن مرزهای فیزیکی، جبران محدودیت های زمانی، دسترسی آسان و سریع به منابع، افراد و اخبار، تنوع و تکثر ارتباطات و تعاملات را نمی توان نادیده گرفت، به همین جهت عاقلانه تر آن است که با چشمانی باز وارد این دنیا شده و فعالیت صورت داد. اینکه برخی مطرح می کنند هیچ شخص حقیقی یا حقوقی صاحب اینترنت (بزرگترین فضای مجازی) نبوده و در این فضا هیچ شخص یا گروهی نمی تواند اراده ی خویش را بر دیگران تحمیل کند نشان دهنده عمق و ظرفیتِ کم اندیشه ی آن هاست، چرا که با  اندکی جستجو، هم می توان صاحب اینترنت را پیدا کرد و هم مثال های بی شماری از جهت دهی و موج سواری بر افکار عمومی را.

در این سریال دلایلی غیر از گسترش ارتباطات و یا کسب سود و منافع تجاری برای ایجاد شبکه های اجتماعی توسط فینچ که آن ها را ساخته است، عنوان می شود. دلایلی که با علت برپایی و عملکرد سازمانNSA  انطباق دارد.
     


ان اس ای(NSA) – سازمانی که مغز تصمیم گیرنده اینترنت است.

 



تمام ارتباطات و مکالمات قابل شنود و ردیابی هستند.

اما چرا در کنار ساخت فیلم های سینمایی این بار ایالات متحده سیطره امنیتی و اطلاعاتی خود را در قالب سریال عرضه می کند؟

پاسخ این سوال به گسترش روزافزون ابعاد زندگی مجازی و کوچ کردن افراد از زندگی واقعی به این زندگی است. بطوری که گفته شده: «فضای مجازیِ امروز القای واقعیت مجازی نیست، ایجاد مجاز واقعی است.». این جمله به خوبی وضعیت حال حاضر جامعه و بشر غربی را مشخص می کند، وضعیتی که به گونه ای فزاینده در جوامع و کشورهای دیگر در حال تکثیر است.

بشر غربی در جامعه ای زندگی می کند که از حیث تمدنی به منتهی الیه خود رسیده و حرف جدیدی برای گفتن ندارد، تنها حوزه ای که روبروی انسان غربی اعم از روشنفکر، مهندس، فیلسوف، نخبه ی فرهنگی، متفکر علوم انسانی و غیره باز است دامن زدن به ابعاد زندگی تکنولوژیکی در بعد مهندسی و تحلیل و تفسیر آن در حوزه ی علوم انسانی است، در واقع انسان غربی پس از آنکه جهان واقعی را برای خود از دست رفته دیده، به جهان سایبری و زندگی دوم روی آورده است، علمای شاخه های مختلف علوم انسانی و علوم اجتماعی نیز به جای تولید محتوای جدید، به تفسیر و توصیف ابعاد زندگی سایبری پرداخته اند.

سردمداران تمدن امروز غرب هم با به بن بست رسیدن نظریه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خویش، برای جلوگیری از فروپاشی جوامع شان بیش از پیش به سازماندهی و نظارت بر فضای سایبر روی آورده اند، چرا که فعالیت در این فضا نیرو و زمان افراد جامعه همچنین فرصت و امکان اعتراض مؤثر را از آن ها می گیرد.


 
در واقع شاید اداره کنندگان تمدن غرب با عرضه کردن این سریال قصد دارند مردم را در کشور خود و سایر کشورهای دنیا برای ورود به یک دنیای امنیتی و یک زندگی کنترل شده و تحت نظارت آماده کنند. دنیایی که در آن ماشین ها و سیستم-های کامپیوتری حتی می توانند درباره فردی که در انتهای خیابان در حال قدم زدن است پیش بینی کنند.
 





زندگی ای که در آن افراد نه تنها به ابزارهای دیجیتالی وابسته اند، بلکه خودشان نیز کدهای دیجیتالی خواهند بود که از طریق سیستم های هوشمند کنترل شده و باید به این چشم بزرگ که آن ها را می بیند، عادت کرده و بدانند که نمی توان از دید آن فرار کرد.

منبع: مشرق نیوز

کلمات کلیدی :سینماامریکا

بنیان و اساس امریکا - 1

گزارش مشرق از چهره واقعی کریستف کلمب

بنیان و اساس «ایالات متحده» چگونه شکل گرفت + تصاویر

پدر افسانه ای آمریکا چگونه فردی بود؟ دانشمندی فرهیخته یا طماعی هوسران؟رفتار او بومیان سرزمین هایی که کشف کرد،چگونه بود؟یهودیان در سفر او چه نقشی داشتند؟ هولوکاست بومیان آمریکا را چه کسی بنیان نهاد؟جمله معروف «یک سرخ پوست خوب، سرخ پوست مرده است» را اولین بار چه کسی بر زبان آورد؟

گروه گزارش ویژه مشرق؛ شاید در میان چهره های سرشناس جهان کسی به مانند کریستف کلمب نباشد که اصالت وی، آیین و مذهبش این چنین محل بحث و اختلاف مورّخان و کارشناسان قرار گرفته باشد. به هرحال پیگیری و یافتن سرنخ حقیقت در میان گستره ی این شبهات از مجال این نوشتار خارج است و در این گزارش تنها به طرح اهمّ مباحث واختلافات پیرامون کلمب بسنده می شود و در پایان قضاوت به خوانندگان فهیم مشرق واگذار می گردد.


صحنه ورود کلمب به سرزمینی که بعدها آمریکا نام گرفت

 
کریستف کلمب؛
به راستی او چگونه انسانی بود؟


کریستف کلمب (Christopher Columbus) در سال 1451 در جمهوری ژنوا(جنوب غربی ایتالیای امروزی) متولد شد. برخی نیز معتقدند او یک اسپانیایی تبار است و در نزدیکی های شهر «پانته ودرا» در اسپانیا متولد شده است. عده ای دیگر سفر اول دریایی کلمب تحت پرچم پرتغال و وجود شواهدی دالّ بر زندگی وی در آنجا را دلیل بر پرتغالی بودن وی می دانند. به هرحال در اصالت کلمب و محل تولد وی اختلافاتی وجود دارد ولی آنچه غالبا مطرح می گردد و قوت بیشتری دارد ایتالیایی تبار بودن کلمب است.


گراور چوبی از جمهوری ژنوا (قرن پانزدهم میلادی)

 
کلمب مردی طمّاع، حریص، پول دوست و هوس ران بود، وی در تمام طول عمرش به دنبال کسب ثروت و مال اندوزی بود، از این رو به سفرات دریایی تجاری متعدد  می رود.

نخستین دریانوردی های کلمب
کریستف کلمب از دوران نوجوانی دریانوردی را آغاز نمود و در چندین سفر دریایی تجاری در دریای مدیترانه و دریای اژه شرکت نمود. نخستین تجربه اقیانوس نوردی اش ممکن بود به ازدست دادن جانش منجر شود. وی در سال 1476 میلادی برای اولین بار پا به عرصه اقیانوس نوردی گذاشت و با یک کشتی تجاری راهی اقیانوس اطلس شد، کشتی در نزدیکی پرتغال مورد حمله دزدان دریایی قرار گرفت و غرق شد، کلمب به طرز عجیبی نجات یافت و مجبور شد در حدود 6 مایل شنا کند تا به سواحل پرتغال برسد. بعد از این واقعه کلمب بارها به منظور تجارت و یافتن طلا به سفرهای دریایی می رود.


کریستف کلمب در ایام نوجوانی دریانوردی را آغاز نمود



کریستف کلمب در ایام جوانی
به اعنقاد مورخین کلمب مردی طمّاع، حریص، پول دوست و هوس ران بود،
 وی در تمام طول عمرش به دنبال کسب ثروت و مال اندوزی بود



ایده سفر به هند از راه غرب
از دیرباز و به ویژه در عصر استعمار، هندوستان در کانون توجه استعمارگران بوده است. در قرن پانزدهم نیز از طرفی دستیابی به ثروت این منطقه در رأس اهداف پادشاهان اروپایی قرار داشته است و از طرف دیگر امپراتوری عثمانی(که در آن دوران در اوج قدرت خود بود) به دلیل سیطره کاملی که بر راه های ارتباطی منتهی به هندوستان داشت مانع رسیدن اروپاییان به هند می شد و یا حداقل هزینه های سفر را برای آنان بسیار بالا می برد.

کریستف کلمب طرحی ارائه کرد که طبق آن اروپاییان با سفر دریایی(به سمت غرب) و پیمودن عرض اقیانوس اطلس می توانستند سریع تر و ایمن تر به منطقه هندوستان برسند. کلمب زمین را به صورت یک کره تقریبا 63درصد ارزیابی نمود و فاصله جزایر قناری تا ژاپن را حدود 2300 مایل تخمین زد.

کلمب در حال مطالعه محیط جغرافیایی زمین (قرن پانزدهم)



کلمب سفر به سمت غرب را چاره کار می داند

  
بسیاری از کارشناسان دریایی معاصر وی با نظرش مخالف بودند و به ارزیابی که دو قرن پیش از میلاد درمورد محیط و پیرامون کره زمین شده بود، معتقد بودند. ارزیابی آن دوران محیط زمین را 25000 مایل بیان می نمود، با این وضعیت فاصله میان جزایر قناری و ژاپن 12200 مایل ارزیابی می شد و درنتیجه هرگونه سفر دریایی در آن زمان را کاملا غیر ممکن می نمود.


یکی از نقشه های جهان در قرن پانزدهم که کریستف کلمب در اختیار داشت.

 

تلاش کلمب برای جلب رضایت پادشاهان برای سفر دریایی به غرب
کریستف کلمب در پی جلب حمایت مالی برای این سفر برآمد، وی ابتدا طرح خود را به پادشاه پرتغال ارائه داد و سپس آن را به ژنو و ونیس برد ولی به دلیل هزینه بالای سفر و احتمال زیاد ناکامی آن، مورد پذیرش هیچ یک قرار نگرفت. کلمب به اسپانیا و نزد ایزابل ملکه کاستیل و فردیناند رفت و طرح خود را بازگو نمود، در ابتدا طرح رد شد اما با پادرمیانی یک یهودی سرشناس به نام لویی دوسانتانگل(وزیر مالیه فردیناند) ایزابل موافقت نمود.


تلاش کریستف کلمب برای جلب رضایت ملکه کاستیل(اسپانیا)
او با وساطت یک یهودی موفق به جلب رضایت ملکه شد




فردیناند، در زمان درخواست کلمب،
 پادشاه آراگون ، کاستیا و لئون، سیسیل بود




لویی دوسانتانگل(وزیر مالیه فردیناند)





سه کشتی سانتاماریا، نینیا و پینتا همراه با نود نفر خدمه
 به فرماندهی کلمب از سواحل اسپانیا حرکت می کنند




کریستف کلمب در آگوست 1492 میلادی اسپانیا را با سه کشتی ترک کرد.
حدود ده هفته بعد، جزیره ای مرجانی رؤیت شد و کلمب و همراهانش در دوازدهم اکتبر 1492 میلادی وارد این جزیره شدند که بعدها به باهاماس(Bahamas) شناخته شد.



تصاویر متعدد ترسیم شده از ورود کلمب و همراهانش به باهاماس



آنها در ابتدا گمان می کردند که به منطقه هندوستان رسیده اند و اهالی بومی آن منطقه را هندی(Indian)  نامیدند. کلمب از باهاماس خارج شد و به سفر خود ادامه داد و چندین جزیره دیگر در منطقه شناسایی و کشف نمود که از جمله آنان می توان به هیسپانیولا(Hispaniola) (قسمتی از هائیتی و جمهوری دومنیکن امروزی) اشاره کرد.

علت اشتباه کلمب را نمی توان به محاسبات وی مربوط دانست بلکه علت واقعی این است که کلمب از وجود جزایری دیگر قبل از جزیره ژاپن و سواحل چین با خبر نبود.


نقشه جهان تا قبل از سفر کلمب




مسیر  سفر دریایی کلمب به غرب و رسیدن به باهاماس
 و حرکت به سمت هیسپانیولا و سپس مسیر بازگشت به اسپانیا


کریستف کلمب به همراه جواهراتی که از سرزمین های آمریکا بدست آورده بود راهی اسپانیا شد. جواهرات را نزد ملکه ایزابل تقدیم نمود.


کریستف کلمب به همراه دوازده نفر از بومیان آمریکا و طلا و جواهر فراوان
وارد اسپانیا می شود و به ملکه ایزابل ادای احترام می کند. 


گزارش کلمب به دربار پادشاه اسپانیا نیمی حقیقی و نیمی جعلی بود و شاید حتی خودش هم به جعلی بودن ادعایش نزد ملکه تا پایان عمرش واقف نشد زیرا که او ادعا کرد به آسیا و سواحل چین رسیده است در حالی که چنین نبود و درواقع او به قاره ای جدید دست یافته بود. کلمب در توصیف هیسپانیولا چنین می نویسد:

«هیسپانیولا یک معجزه است، کوه ها و تپه ها، دشت ها و چراگاه ها حاصلخیز و زیبایند... لنگرها به طور غیرقابل باوری خوبند و درآنجا رودخانه های وسیع بسیاری وجود دارد که اغلبشان طلا دارند... ادویه های متنوع و معادن بزرگ طلا و سایر فلزات در آنجاست...» 1

کلمب اعلام داشت که اگر ملکه حمایت لازم را از وی بنماید این بار با طلای بیشتر و هرتعداد برده که نیاز است باز می گردد. وعده های کلمب باعث شد تا در سفر دوم با هفده کشتی و 1200 خدمه به سوی جزایر دریای کارائیب حرکت کند.


کریستف کلمب: [بومیان] نوکران خوبی هستند...
تنها پنج نفر کافی بود که آنها را مطیع خود کنیم تا هرچه می خواستیم انجام دهند.


کلمب و همراهانش به هر جزیره ای که پا می گذاشتند بومیان را اسیر می کردند تا هم با مزاحمت آنها روبرو نشوند و هم در جستجوی طلا به آنها کمک نمایند. جستجوی طلا ناکام ماند و زمان بازگشت برخی کشتی ها رسیده بود و لذا کلمب برای اینکه کشتی ها خالی روانه اسپانیا نشوند، به هجوم بی سابقه ای دست زد و 500 نفر از بومیان را اسیر نمود و به اسپانیا فرستاد، 200 نفر از آنان در راه جان سپردند و 300 نفر باقیمانده نیز به عنوان برده در شهرهای اسپانیا فروخته شدند.


مأموران کلمب با بی رحمی تمام در حال بریدم گوش های یک سرخپوست(بومی)




سفرهای متعدد کلمب و اروپاییان به جزایر کارائیب و قاره جدید بعد از سفر اول




هجوم به بومیان منطقه و اسارت و بردگی آنها



کلمب گفتاری دارد که از فرایند تطهیر سازی شخصیتش پرده بر می دارد و چهره واقعی و طمّاع او را نمایان می سازد:

«بیایید به نام تثلیث مقدس به فرستادن همه بردگانی که قابل فروش هستند ادمه دهیم.»(2)
کلمب که به تدریج از یافتن طلا نا امید شد، دستور داد در یک منطقه که احتمال وجود طلا زیاد بود هر فردی که بالای 13 سال سن داشت به جستجوی طلا بپردازد، بومیانی که با این تصمیم مخالفت می نمودند سر خودرا از دست می دادند.

در سفر اول بومیان منطقه مهربانانه به استقبال کلمب و همراهانش رفتند، آتالی(Attali) نویسنده یهودی فرانسوی در این باره می گوید:

«بومیان آرام و بی آزار جزیره، برای استقبال از آنها[کلمب و همراهانش] آمده بودند، اما کلمب انها را به عنوان انسان، به حضور نپذیرفت.» (3)

 و حتی خود کلمب در خاطراتش به توصیف آنان می پردازد:
«...آنها اندامی تنومند، جثه هایی قوی و چهره هایی جذاب داشتند...آنها سلاح به دست نمی گیرند و آن را هم نمی شناسند، چون یک بار شمشیری نشان آن ها دادم، آن را از لبه برنده اش گرفتند و از روی ناآشنایی خود را زخمی کردند، آهن هم نداشتند، نیزه هایشان از ساقه نی شکر درست شده... نوکران خوبی هستند...تنها پنج نفر کافی بود که آنها را مطیع خود کنیم تا هرچه می خواستیم انجام دهند.» (4)

از جملات پایانی کلمب در توصیف بومیان منطقه باهاماس در همان ابتدا به اندیشه های استثمارگرانه و فرومایگی کریستف کلمب و همراهانش پی می بریم ولی فرومایگی آنان تنها در جملات باقی نماند و از این پس دوران فلاکت و مظلومیت بومیان بی دفاع منطقه باهاماس و دیگر مناطق یا به اصطلاح دنیای جدید(New World) آغاز می شود.

...


کلمات کلیدی :امریکا

بنیان و اساس ایالات متحده-2



نسل کشی بومیان منطقه
همانطور که بیان شد، با موفق بودن سفر اول کلمب، در سفر دوم تعداد زیادی ناوگان با جمعیت عظیم اروپاییان به سمت جزایر کشف شده سفر نمودند. اروپاییان در هجوم خود به قاره جدید و جزایر آن، به منظور تأمین سلطه بلامعارض خویش، سیاست نسل کشی و امحاء جمعی سکنه بومی را پیش گرفتند.

به نوشته ارنست ماندل(Ernest Mandel):
«وحشیگری هولناک "کانکویستادورها(فاتحان و کشورگشایان اسپانیایی)"[Conquistadors] اسپانیایی را در آمریکا همه می دانند. اینان در یک فاصله زمانی پنجاه ساله...15 میلیون سرخ پوست را نابود کردند و این رقم بنا به عقیده مورّخین محافظه کار بر 12 میلیون نفر بالغ می شود. مناطقی مانند هائیتی، کوبا، نیکاراگوئه و سواحل ونزوئلا، که تراکم جمعیت زیادی داشت، کاملا از جمعیت خالی شد.» (5)


ارنست ماندل :
 در یک فاصله زمانی پنجاه ساله 15 میلیون سرخ پوست را نابود کردند



در فیلم های اخیری که درباره کریستف کلمب ساخته شده است، سعی فراوانی شده است تا وی را فردی نشان دهند که با بومیان منطقه آمریکا رفتاری مسالمت آمیز و دوستانه داشته است و تنها بخشی از همراهان وی دچار خطا شده اند و آن اقدامات وحشیانه را در قبال بومیان صورت داده اند. اما واقعیت این است که زمانی که کلمب قاره آمریکا را کشف نمود جمعیت بومیان آن بالغ بر 30 میلیون نفر بود در حالی که هم اکنون با یک جمعیت دو میلیونی مواجه هستیم. واقعیت این است که شعار «یک سرخ پوست(بومی) خوب، یک سرخ پوست(بومی) مرده است» توسط کلمب مطرح شد.

 
 
سعی فراوانی شده است تا کلمب را فردی نشان دهند که با بومیان رفتاری دوستانه داشته است
 و تنها بخشی از همراهان وی دچار خطا شده اند!

 




هولوکاست کلمب
نسل کشی در قاره آمریکا از سده پانزدهم (کشف قاره آمریکا) تا به امروز


1) هائیتی
آن جزیره ای است که کریستف کلمب در 6 دسامبر 1492 میلادی برآن پای نهاد و آن را "هیسپانیولا" (البته در واقع هیسپانیولا هائیتی و جمهوری دومنیکن امروزی را در بر می گیرد)نامید. هیسپانیولا جزیره ای پرجمعیت بود که در زمان کلمب تعداد سکنه بومی آن را 900 هزار نفر تخمین می زنند. یورش اروپاییان برای یافتن طلا به این جزیره آغاز شد و در سال 1508 میلادی تنها 60 هزار نفر از این مردم زنده بودند. در سال 1533 میلادی تعداد سکنه بومی تنها 4000 نفر گزارش شد، در سال 1550 میلادی تنها 500 نفر باقی ماندند و در نیمه سده هجدهم هیچ نشانی از آنان برجای نماند.6

2) کوبا
براین جزیره پرجمعیت نیز در سال 1492 میلادی جغدی شوم به نام کریستف کلمب پای نهاد و سه سده بعد نشانی ناچیز از نسل مردم بومی آن برجای ماند. سکنه کنونی کوبا معجونی است از اعقاب اسپانیایی ها، فرانسوی ها، آلمانی ها و بردگان آفریقایی و چینی.(7)

نوشته برتولومه لاکاساس (Bartolome de Las Casas) تا حدودی بیانگر جنایات اسپانیایی ها در کوبا است. وی در شرح رفتار اسپانیایی ها با بومیان می نویسد:

«نوزادان تازه متولد شده زود می مردند چون مادرانشان به دلیل کار سخت و جانفرسا و گرسنگی شدید برای تغذیه آنان شیری نداشتند. به همین خاطر طی اقامت من در کوبا هفت هزار کودک ظرف سه ماه جان سپردند. حتی برخی مادران از شدت نومیدی بچه های خود را غرق کردند... به این صورت شوهران در معادن، زنان بر اثر کار شدید و بچه ها به خاطر کمبود شیر مردند...چشمان من شاهد چنان اعمال خلاف سرشت انسانی بود که هم اکنون که قلم در دست دارم تمام بدنم می لرزد...» (8)


برتولومه لاکاساس


همانند عملکرد کلمب، قتل عام های کانکویستادورها (فاتحان و کشورگشایان اسپانیایی) نیز ابعاد گسترده و باورنکردنی داشت.

3) مکزیک
کورتس(Cortes) مشهورترین کانکویستادور بود که در سال 1519 میلادی با هفتصد نفر وارد مکزیک شد. جمعیت سرخ پوستان مکزیک در آن سال بالغ بر 25 میلیون نفر بود که در سال 1605 به یک میلیون نفر کاهش یافت. روی هم رفته کانکویستادورها در مدت زمانی بالغ بر نیم قرن 75 میلیون سرخ پوست را نیست و نابود کرده و 240 هزار اسپانیایی را جایگزین آنها نمودند.(9)


هرنان کرتس، با ورود خود به مکزیک
 نسل کشی عظیمی از بومیان آن منطقه به راه انداخت.


آمار از سایر نسل کشی ها و جنایات ضد بومیان در سایر مناطق قاره آمریکا وجود دارد که مجال ذکر آنان نیست ولی در درک ژرفای این جنایات همین بس که آمار سی.ولز (تاریخ نگار) بیان می کند که پس از گام نهادن کریستف کلمب به قاره آمریکا در مدت کمتر از یک قرن 95 میلیون نفر از مردم بومی به دست استعمارگران وحشی قتل عام شدند.


کریستف کلمب سرانجام در 20 مه 1506 میلادی درحالی که به گفته بسیاری از عظمت کشف خود بی خبر بود در اسپانیا مرد. کلمب وصیت کرده بود که در هسپانیولا دفن شود ولی در آن زمان به خاطر نبود کلیسای مناسب در اسپانیا دفن شد و در سال 1542 میلادی از قبر بیرون آورده شد و در هسپانیولا دفن شد.


کریستف کلمب در بستر مرگ



فاجعه سرخپوستان آمریکا
قتل عام سرخ پوستان و بومیان منطقه تنها محدود به قرون 15 و 16 نبود بلکه به طور کاملا گسترده  و وحشیانه تر از قرن 17ام آغاز می گردد و قرن 17 میلادی را بایستی نقطه اوج قتل عام ها دانست. در سال 1637 میلادی در اثر قتل عام های فجیع و گسترده «سرخ پوستان پیکوت» کاملا نابود شدند. در توجیه این امحاء نسل بیانیه هایی منتشر شد و این نسل کشی را خواست خداوند دانستند.

در سال 1643 میلادی در مورد قتل عام سرخپوستان الگون کویین (Algon Koein)، ساکنان جنوب منهتن (Manhattan) به دست سربازان هلندی چنین ذکر شده است:

«سربازان بسیاری از سرخپوستان را درحالی که خواب بودند به قتل رساندند. کودکان از سینه های مادرشان جدا می شدند و در برابر چشمان آکنده از اشک و ناباوری والدینشان با شمشیر به دو نیم شده و آنها را به آتش می انداختند. نوزادان در گهواره ها ی خود تکه تکه شده، و سرهای آنها را در هم می کوبیدند و به فجیع ترین وضعیتی که حتی وجدان افراد سنگدل را نیز به درد می آورد، وحشیانه به قتل می رسیدند. بعضی از کودکان را هم به رودخانه می انداختند و به دنبال آن پدرومادرهایشان برای نجات آنان به رودخانه می پریدند ولی نظامیان نه به کودکان و نه به والدین آنها هرگز اجازه ندادند که از آب خارج شوند تا همه آنها غرق شدند.» (10)

لویز لابلت (Louise la-Bellette)، سرخپوست آمریکایی درمورد چگونگی حمله سفیدپوستان به اردوگاهشان می گوید: «سعی کردیم فرار کنیم ولی آنها[سربازان] چنان به روی ما تیر اندازی می کردند که انگار ما گاوان وحشی(Buffalo) هستیم.» (11)

چه تصویر گیرا و گویایی! موجودات انسانی را حیوان انگاشتن! آن هم نه هر حیوانی بلکه گاو وحشی، همان بوفالو که به قول آمریکاییان شاید در زمان اولین حضور کلمب در قاره امریکا 75 میلیون رأس بودند، حال آنکه بعد از کشتار عظیمی که از این حیوان زبان بسته شد یعنی در سال 1890 میلادی تنها چند رأس از آن بیشتر باقی نماند. گاهی تنها در عوض گرفتن چند سنت یک بوفالو شکار می کردند. پوست و گوشت آن به قیمت بسیار گزاف فروخته می شد.


در تصویر چپ یک جفت بوفالوی آمریکایی و در تصویر سمت راست گله ای از آنان را مشاهده می نمایید
 که امروزه دیگر اثر قابل توجهی از آنان وجود ندارد.



با دیدن جملات زیر شاید اندکی مظلومیت سرخپوستان و فرومایگی اروپاییان(تازه واردان به قاره آمریکا) درک شود.

ژنرال شریدان(Sheridan) در مورد رفتار با سرخپوستان بیان می کند: «تنها سرخپوستان خوبی که من دیدم همان ها بودند که مرده بودند.» (12)
یادآور جمله کریستف کلمب است که بیان شد: «سرخپوست خوب سرخپوست مرده است.»
ژنرال کانر (Conner) :  «به همه سرخپوستان از جنس نر که بیش از دوازده سال دارند حمله کنید و ایشان را بکشید.» (13)



ژنرال شریدان(فرمانده نظامی در خلال جنگ داخلی آمریکا):
تنها سرخپوستان خوبی که من دیدم همان ها بودند که مرده بودند



ژنرال کانر (فرمانده نظامی در خلال جنگ داخلی آمریکا)
:
به همه سرخپوستان از جنس نر که بیش از دوازده سال دارند حمله کنید و ایشان را بکشید


درپایان این قسمت دلنوشته ای از تکومسه(Tecumseh) از قبیله شاونی(Shawnee) در وصف جنایات اروپاییان بیان شده است:

«امروز کجاست قبیله پکوت(Pequot)؟ کجا هستند قبایل ناراگانست(Narragansett)، موهیکان(Mohican)، پوکانوکت (Pokanoket) و بسیاری از قبایل دیگر ملت ما که پیش از این آن همه نیرومند بودند؟ آنان در زیر یوغ سفیدپوستان چنان ناپدید شدند که برف در برابر خورشید آب می شود. آیا بی آنکه به مقابله برخیزیم و مقاومت کنیم خواهیم گذاشت که ملت ما از بین برود؟ آیا خانه و زندگی خود و سرزمین خود را که «روح بزرگ» به ما عطا فرموده است، و نیز گور مردگان خود و آنچه را برای ما عزیز و مقدس است رها خواهیم کرد؟ می دانم که شما هم همصدا با من فریاد برخواهید آورد، «هرگز! هرگز!» » (14)



تکومسه از قبیله شاونی


به راستی چه کسانی هزینه سفر کلمب را پرداختند؟

دایرة المعارف یهود، از اسحاق آبرابانل، لویی سانتانگل و گابریل سانچز به عنوان سرمایه گذاران سفر کلمب نام می برد و می افزاید کلمب گزارش معروف سفر خود را خطاب به سانتانگل و سانچز نوشت که بلافاصله چاپ و در سراسر اروپا توزیع شد. این امر نشان می دهد که این دو متولیان سفر او بودند. سفر او به کمک نقشه هایی صورت گرفت که این دو یهودی فراهم آورده بودند. (15)



اسحاق آبرابانل
یهودی و دو یهودی دیگر
هزینه سفر کلمب را پرداختند


توصیف ویل دورانت "شاعرانه" ولی گویاست و روشن می کند که سرمایه گذاران و حامیان سفر کلمب چه کسانی بودند؟ (16)

«در این لحظه مهم و قاطع، یک یهودی تعمید یافته چرخ تاریخ را به گردش افکند. لویی دوسانتانگل(وزیر مالیه فردیناند)، ایزابل را به نداشتن قوه تخیل و جرأت مبادرت به کارهای خطیر ملامت کرد، وی را با نوید مسیحی کردن مردم آسیا برانگیخت؛ و پیشنهاد کرد که خود به یاری عده ای از دوستان، هزینه مالی سفر را تأمین کند. چند تن یهودی دیگر، چون دن اسحاق آبرابانل، خوان کابررو و آبراهام سنئور از نظر وی پشتیبانی کردند. ایزابل برانگیخته شد و جواهرات خود را برای تدارکات پول لازم عرضه داشت، سانتانگل احتیاجی بدان ندید. از انجمن برادری که خود خزانه دارش بود، 1400000 مَراودی[سکه دینار طلای سلسله مرابطین مراکش و اندلس، برابر با 34/1 ریال اسپانیای مسیحی] وام گرفت، از جیب خود مبلغ 350000 مراودی برآن افزود؛ کریستف کلمب این مبلغ را به اضافه 250000 مراودی دیگر دریافت داشت. شاه در هفدهم آوریل سال 1492 اوراق لازم را امضا کرد.» (17)

آنچه در روایت ویل دورانت جالب است دو چیز است: نخست علاقه شدید سانتانگل به "مسیحی کردن مردم آسیا" و دوم "انجمن برادری" که وی خزانه دار آن بوده است. حال این سؤالات در ذهن هر انسان حقیقت جویی جولان می یابد که چرا نقش یهودیان در سفر کریستف کلمب و برداشتن موانع پیش روی وی تا این قدر پررنگ است؟!


جلسه کریستف کلمب با پادشاه فردیناند و ملکه ایزابل





ملکه ایزابل در حال تقدیم جواهرات خود برای تأمین هزینه سفر کریستف کلمب است
(هرچند طبق گفته وبل دورانت آن از سوی سانتانگل پذیرفته نمی شود)



برای پاسخ به سؤال مطرح شده بایستی به بیان اختلاف نظرات در تبار و دین کلمب بپردازیم.

تبارشناسی کریستف کلمب
هرچند که در تاریخ مشهور و فیلم ها و کتابهای متعددی که درباره کریستف کلمب ساخته و نوشته شده، او را به عنوان یک میسیونر مسیحی و مبلّغ دین مسیح معرفی نموده اند، ولی برخی از محققین او را از زمره "یهودیان مخفی" می دانند.

دیوید م. ایچورن نویسنده یهودی در این باره می گوید:
«نه نام حقیقی او کلمب(Colombus) و نه یک ایتالیایی متولد ژنو بوده؛ بلکه نام حقیقی او جان کولن(Jancolon) بود که در نزدیکیهای شهر پانته ودرا(Pantevedra) در اسپانیا به دنیا آمده بود و او در واقع یک یهودی اسپانیایی بوده است.»18

بخش هایی از مقاله ای که با عنوان «آیا کریستف کلمب حقیقتا یک یهودی بود؟» به قلم دالیا سایاه(Dalia Sayah)  که در روزنامه «شالوم»، ارگان یهودیان ترکیه، در این رابطه بیان شده، بسیار قابل ملاحظه است:

« نکته مهم این است که در گوشه سمت چپ بالای کلیه نامه هایی که کلمب برای خانواده خود ارسال می داشت، مونوگرامی به چشم می خورد که مفهوم آن پنجاه سال قبل توسط موریس دیوید(Maurice David) کشف شد. این مونوگرام از دو حرف تشکیل شده است، که هر یهودیی آن را در بالای تمامی نوشته های خود می نوشت. این دو حرف عبارت بودند از دو کلمه Beth و ha : که امروزه معلوم شده که برعبارت ezrat ha cham Be  و یا Baruch chem (یعنی مقدس است خداوند یهود) دلالت دارد. (19)


نکته دیگری که کمی بدین نظریه قوت می بخشد، نامه ای است که از سوی راهب هرناندود تالاورا (Hernando de Talavera)  چند روز قبل از آغاز سفر کلمب برای ملکه ایزابل نوشته شده است:
«... اگر روح القدس خواستار بازشدن پای فرزندان خود به دریاهای ناشناخته بود، جهت انجام این کار منتظر فردی مجهول الهویه و خارجی نمی شد.... چگونه ممکن است در نتیجه سفر نفرت انگیز کلمب سرزمین های مقدس به دست یهودیان بیفتد؟...» (20)

موارد دیگری نیز در جهت اثبات یهودیت آیین کلمب بیان شده است که مجال ذکر آن نیست ولی به هرحال آنچه مطرح شد اگر یهودی بودن کریستف کلمب را اثبات ننماید لاأقل علامت سؤالی در مقابل مسیحی بودن وی قرار می دهد و مطالعات و پژوهش های بیشتر را می طلبد.


****

در پایان سؤالاتی را که در طول تهیه گزارش به جواب آنها نرسیدیم یا مدارک و مستندات متقنی در جهت اثبات پاسخ آنها نیافتیم، مطرح می کنیم؛ شاید انگیزه ای شود که پژوهش هایی بس قوی تر در این زمینه صورت گیرد.

سؤال اول: اگر به گفته ویل دورانت و سایر مستندات هدف سانتانگل یهودی و ملکه ایزابل گسترش مسیحیت بوده و اگر کلمب تا پایان عمرش گمان می کرده به آسیا رسیده است، پس چرا کلمب و اسپانیایی ها به قتل عام بومیان منطقه(آن هم با چنان طرز فجیعی) پرداختند؟

سؤال دوم: چرا یهودیان برای مسیحی کردن ملل جهان این طور سرمایه گذاری کردند، حتی دراین جهت حاضر شدند کل هزینه سفر کلمب را از انجمن برادری خود بپردازند؟

سؤال سوم: کریستف کلمب طبق مستندات زیادی خود را منتسب به حضرت داوود می داند و اولین کتابی هم که پس از سال ها بعد از وی در آمریکا چاپ می شود، داوود نبی است، اینها دالّ بر چه می تواند باشد؟

سؤال چهارم: با رسیدن کلمب به جزیره های کارائیب، در سفرهای بعدی خیل یهودیان به سمت این سرزمین ها حرکت می کنند؟ در طول یک صد سال، بسیاری از یهودیان از سرتاسر جهان به این منطقه کوچ می کنند؟ علت چیست؟!

سؤال پنجم: طبق مستنداتی که بدست آوردم، کلمب عهد عتیق را کامل از حفظ بوده است و این برای یک فرد منسوب به جامعه مسیحیت کاتولیک نمی تواند موضوعیتی داشته باشد؟ برخی فجایعی که در حق بومیان صورت می گیرد در تورات تحریف شده نسبت به کنعانیان(غاصبان سرزمین موعود) امرشده است؟ ازاین همه دلایل به چه می توان نائل شد؟

سؤال ششم: کریستف کلمب درخاطراتش می نویسد که آنقدر بومیان منطقه بدوی بودند که حاضر بودند جواهرات و اشیاء گرانبهای خود را بدهند و به جای آن اجسام بی ارزشی مثل زنگوله یا تیله و... دریافت کنند، سؤالی که مطرح می شود این است که قوم مایاها که قومی سرخپوست بوده (به گفته کارشناسان در برخی علوم همچون نجوم تبحّر خاصی داشتند، 2600 سال پیش از میلاد مسیح) چطور می توانند در قرن پانزده میلادی این قدر بدوی باشند؟ یا بومیان نزدیک این تمدن چنین بدوی باشند؟

مشرق نیوز


کلمات کلیدی :امریکا