سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هاشمی 88 و هاشمی 92

4 سال جفا در حق یک ملت به خاطر کامیابی یا ناکامی انتخاباتی! 


موضع غیرقابل توجیه هاشمی درباره دو انتخابات 88 و 92 صرفا به خاطر پیروزی یا ناکامی نامزد موردنظر وی، اعتراض‌ محافل رسانه‌ای را برانگیخته است.
هاشمی پس از اعلام نتیجه انتخابات به درستی اعلام کرد: «اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذره‌ای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران دموکرات‌ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبهه‌ای نمی‌توانند به آن وارد کنند.»
سایت جهان نیوز در این باره نوشت: در حالی که افکار عمومی میزان «شبهه آفرینی»‌های هاشمی رفسنجانی در سلامت انتخابات 88 و نقش فرزندانش در آشوب‌های خیابانی را فراموش نکرده است، وی بدون هیچ توضیحی درباره اینکه به چه علت در آن برهه در برابر رای مردم و رئیس‌جمهور منتخب تمکین نکرد، انتخابات اخیر را دموکرات‌ترین انتخابات دنیا توصیف کرده است. البته موضع اخیر آقای هاشمی نه تنها محل خدشه نیست بلکه اعتراف به حقیقتی دیرینه است که در سال 88 توسط وی و همفکرانش زیر سؤال قرار گرفت. به عبارت دیگر هاشمی، همسرش، فرزندانش و دیگر حامیان وی باید به این سؤال اساسی پاسخ دهند که آیا روند برگزاری یا دولت برگزارکننده انتخابات سال 88 تفاوتی با سال 92 کرده یا آنها دموکراسی را «به شرط چاقو» قبول دارند و زمانی که کاندیدای موردنظرشان توسط ملت انتخاب شود، با ذوق‌زدگی هر چه تمام آن را «دموکرات‌ترین انتخابات دنیا» می‌دانند و اگر فردی غیر از آن کسی که موردنظر آنها باشد توسط مردم انتخاب شود، در آن انتخابات تقلب شده و باید با حضور در کف خیابان‌ها به آشوب و کودتا علیه اراده ملت دست زد؟
این تحلیل می‌افزاید: باید توجه داشت که همان شورای نگهبان و وزارت کشوری که 4 سال قبل در معرض اتهام تقلب 11 میلیونی قرار داشت، امروز حتی حاضر نیست یک درصد آرای حسن روحانی (تقریبا 270 هزار رای) را جابه‌جا کند تا بواسطه آن، انتخابات را به دور دوم بکشاند و در نهایت با استفاده از این ظرفیت، فرصتی برای ناکامی او در انتخابات فراهم سازد؛ نکته‌ای که تامل در آن، اوج میزان سلامت برگزاری انتخابات در ساز و کار جمهوری اسلامی را به خوبی به رخ جهانیان و تمامی کشورهای مدعی دموکراسی و انتخابات آزاد می‌کشاند.
جهان نیوز تصریح کرد: با آشکار شدن بیش از پیش ماهیت واقعی مدعیان دروغ تقلب در انتخابات، به نظر می‌رسد باید نسبت به محاکمه سران فتنه 88 به صورت جدی مبادرت شود. چرا که این روزها خیانت بزرگ آنها به مردم و نظام در سال 88 حتی بر دشمنان و رسانه‌های بیگانه نیز آشکار شده است.
در همین حال وب سایت «تریبون مستضعفین» ضمن اشاره به رأی 7/50درصدی فرد منتخب انتخابات نوشت. این 7/0درصدی که انتخاب را به دور دوم نکشاند و روحانی را یکسره به عنوان رئیس‌جمهور منتخب معرفی نمود، شاهد بزرگی بر حقانیت نظام جمهوری اسلامی ایران در فتنه سبز است. فتنه‌سبز با ادعای تقلبی بودن رأی مردم و به منظور وتو کردن جمهوریت نظام آغاز شد و فرصت‌های طلایی جمهوری اسلامی در عرصه داخلی و بین‌المللی را در آستانه بیداری اسلامی هدر داد. بدون تردید نظامی که قابلیت تقلب 24میلیونی را داشته باشد، امکان حذف 260هزار رأی برای او به سادگی آب خوردن است اما امانتداری نظام در حفظ این 7/0درصد، تمام تهمت‌های چهار سال گذشته را نقش بر آب کرد.
این رسانه می‌افزاید: انفعال و سکوت نظام‌های سیاسی و رسانه‌های غربی در تحلیل سلامت انتخابات ایران قابل درک است و جز این انتظار نمی‌رود اما اقرار به اشتباه از جانب بخشی از مسئولین سابق که در آتش فتنه به بهانه تقلب دمیده بودند انتظار چندان زیادی نیست. به هر حال عمده ضرباتی که متوجه نظام شد ناشی از خطای عمدی یا سهوی ایشان است و بر عاملان آن فرض است که نسبت به این پارادوکس، موضع شفافی بگیرند. اگر شما اعتمادی به جمهوری اسلامی ندارید، چگونه و با چه توجیهی در انتخابات شرکت و از کاندیدای خاصی حمایت می‌کنید؟ مگر شما نبودید که نظام را متهم به عدم صیانت از آراء مردم نمودید، حال چگونه است که با پیروزی کاندیدای دلخواه بر سلامت انتخابات صحه می‌گذارید؟ ناخودآگاه ما را به یاد کودکانی می‌اندازید که چون در بازی پیروز می‌شوند فریاد ظفرشان طنین‌انداز می‌شود و چون می‌بازند جر می‌زنند و قواعد بازی را به هم می‌ریزند. این پیروزی با 7/0 درصد، پیروزی 100درصدی برای جمهوری اسلامی است.

منبع: کیهان نیوز


کلمات کلیدی :انتخابات

شرمندگی مدعیان تقلب 88

بیانیه مشترک جمعیتین رهپویان و ایثارگران
حماسه 24 خرداد دلیل حقانیت نظام و شرمندگی مدعیان تقلب 88 است

در بیانیه مشترک رهپویان و ایثارگران آمده است: پیروز واقعی انتخابات 92 ملت بزرگ ایران است که با حماسه حضور خود پشتوانه برای اصلاح و سازندگی و پیشرفت و عدالت را در کشور فراهم نمود.

خبرگزاری فارس: حماسه 24 خرداد دلیل حقانیت نظام و شرمندگی مدعیان تقلب 88 است

به گزارش خبرنگار حوزه احزاب خبرگزاری فارس بیانیه مشترک شماره سه جمعیت ایثارگران و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی پیرامون یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری صادر شد.

جمعیت ایثارگران و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی با صدور بیانیه شماره سه انتخاباتی تاکید کردند؛ درود و سپاس بی‌کران به محضر ملت ایران که با حضور حماسی خود در نهمین دوره‌ انتخابات ریاست جمهوری نمایشی بزرگ از اتحاد، وفاق، وحدت و همبستگی ملی را در معرض قضاوت جهانیان قرار دادید؛ ملت فهیم و غیور با رای قاطع و پرصلابت خود قلب صاحب اصلی کشور حضرت بقیه‌الله الاعظم(عج) را شاد و روح بلند و ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) و ارواح طیبه شهیدان را مسرور نمودید و به فراخوان رهبر خردمند انقلاب در مشارکت حداکثری لبیک گفتید تا بسترساز خدمت بیش از پیش دولتمردان باشد.

این بیانیه با اشاره به اینکه جا دارد این حضور پرشور را به محضر رهبر معظم انقلاب، مردم و حجت الاسلام روحانی تبریک گفته و آرزوی توفیقات روزافزون وی و همه دولتمردان محترم را از خداوند متعال خواستار باشیم، می‌افزاید؛ اینک با پایان یافتن انتخابات و آرای گسترده به رییس‌جمهور منتخب، فرصت را مغتنم شمرده بر موارد زیر تاکید می‌کنیم: حضور حماسی مردم در انتخابات ریاست جمهوری که نمایشی از وحدت ملی بود موجبات کارآمدی و خدمت‌گزاری بیش از گذشته در دولت آینده را فراهم آورد ارتقای جایگاه ایران در نظام بین‌الملل را فراهم ساخت. بی‌گمان این حضور بی‌نظیر مردم بزرگ‌ترین سرمایه‌ رییس‌جمهور منتخب و دولت  آینده خواهد بود.

این بیانیه با اشاره به اینکه بی تردید آقای روحانی رییس جمهور همه مردم ایران است و ضروریست به مطالبات همه مردم توجه نمایند که در آرای مردم به ایشان و تک تک نامزدهای انتخابات تبلور داشت، اضافه می‌کند؛ آرای مردم را رای به اصولگرایی، اصلاح‌طلبی، ولایت‌مداری، اعتدال، شایسته‌سالاری، قانون‌گرایی، مردم‌سالاری دینی، امنیت، تامین زندگی شرافتمندانه برای مردم می‌دانیم؛ ما بر این باوریم مردم خواهان کارآمدی بیش از پیش حکومت دینی زیر سایه ولایت فقیه، اعتدال و آرامش، خدمت صادقانه و پیشرفت همه‌جانبه‌ ایران اسلامی هستند. رییس جمهور منتخب از امروز تلاش نماید با به کارگیری مشاورینی دلسوز به مشکلات واقعی و حقیقی مردم متمرکز شود تا دولت آینده به کار‌گاهی بزرگ برای حل مشکلات مردمی مبدل شود.

این بیانیه اضافه می‌کند؛ همانطور که آقای روحانی در رقابت های انتخاباتی و بیانیه اخیرشان تاکید داشتند دولت آینده بایستی در وفاق ملی، همگرایی با سایر قوا، بهره‌گیری از همه‌ شایستگان برای اداره‌ بهتر کشور، کاهش تنش و اختلاف، ایجاد امنیت و آرامش در کشور نقش متمایزی را عمل کند که آن را از سایر دولت‌های پیشین متمایز می‌سازد. تحقق این مهم در گرو حضور دائمی مردم در صحنه و حمایت از آرایی که داده‌اند، میسور می‌باشد.

در این بیانیه تأکید شده است؛ مناسب است آقایان متوهمی که چهار سال پیش ظلم بزرگی را به نظام کردند توجه نمایند که ساز و کار انتخاباتی نظام اسلامی و امانتداری دائمی نسبت به آرای مردم دارد طرح مسئله تقلب که دروغ بودن آن، در همان مقطع هم اثبات شد و هم اکنون به مراتب بیشتر به ثبوت رسیده است، همچون لکه ننگی بر دامن کسانی است که هم شعار تقلب سر دادند و هم در انتخابات اخیر با شور و ولعی وصف‌ناپذیر حضور یافتند.

این بیانیه با اشاره به اینکه انتخابات 24 خرداد علاوه بر پیروزی بزرگ رهبری معظم و ملت بزرگ ایران، حقانیت نظام اسلامی را نیز به اثبات رساند و شر‌مندگی اصحاب فتنه و فرار‌یان به آمریکا و سران فتنه را گوشزد نمود، تأکید می‌کند؛ همه دلبستگان انقلاب می‌دانند که نظام مقدس اسلامی تحت هدایت‌های رهبر حکیم انقلاب، بر سر اصول و حقانیت خود اهل معامله نیست.

در این بیانیه آمده است؛ از تمامی دست اندکاران انتخابات مخصوصا شورای نگهبان با نقش نظارتی و دقیق خود، از وزارت کشور که با تلاشی شبانه روزی در مراحل اجرایی انتخابات متحمل زحمات بسیاری شد، از نیروهای انتظامی و امنیتی که با مجاهدت، امنیت و آرامش بیشتری به فضای انتخابات و رقابتهای آن دمیدند و در نهایت از رسانه ملی که نقش بی بدیلی در حماسه پرشکوه ملت ایران داشت تقدیر و تشکر داریم و از این همه تلاش های مجاهدانه در جهت برپایی حماسه ای بزرگ بر درگاه الهی سجده شکر به جای می‌‌آوریم.

جمعیت ایثارگران و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی در پایان بار دیگر یادآور می شود که پیروز واقعی این انتخابات، رهبر حکیم و فرزانه انقلاب و ملت بزرگ ایران است که با حماسه حضور خود پشتوانه برای اصلاح و سازندگی و پیشرفت و عدالت را در کشور فراهم نمود و در عرصه بین‌المللی عزت و اقتدار ملی و توسعه فرهنگ مردم‌سالاری دینی را به نمایش گذاشت.

فارس نیوز



کلمات کلیدی :انتخابات

بنیان و اساس امریکا - 1

گزارش مشرق از چهره واقعی کریستف کلمب

بنیان و اساس «ایالات متحده» چگونه شکل گرفت + تصاویر

پدر افسانه ای آمریکا چگونه فردی بود؟ دانشمندی فرهیخته یا طماعی هوسران؟رفتار او بومیان سرزمین هایی که کشف کرد،چگونه بود؟یهودیان در سفر او چه نقشی داشتند؟ هولوکاست بومیان آمریکا را چه کسی بنیان نهاد؟جمله معروف «یک سرخ پوست خوب، سرخ پوست مرده است» را اولین بار چه کسی بر زبان آورد؟

گروه گزارش ویژه مشرق؛ شاید در میان چهره های سرشناس جهان کسی به مانند کریستف کلمب نباشد که اصالت وی، آیین و مذهبش این چنین محل بحث و اختلاف مورّخان و کارشناسان قرار گرفته باشد. به هرحال پیگیری و یافتن سرنخ حقیقت در میان گستره ی این شبهات از مجال این نوشتار خارج است و در این گزارش تنها به طرح اهمّ مباحث واختلافات پیرامون کلمب بسنده می شود و در پایان قضاوت به خوانندگان فهیم مشرق واگذار می گردد.


صحنه ورود کلمب به سرزمینی که بعدها آمریکا نام گرفت

 
کریستف کلمب؛
به راستی او چگونه انسانی بود؟


کریستف کلمب (Christopher Columbus) در سال 1451 در جمهوری ژنوا(جنوب غربی ایتالیای امروزی) متولد شد. برخی نیز معتقدند او یک اسپانیایی تبار است و در نزدیکی های شهر «پانته ودرا» در اسپانیا متولد شده است. عده ای دیگر سفر اول دریایی کلمب تحت پرچم پرتغال و وجود شواهدی دالّ بر زندگی وی در آنجا را دلیل بر پرتغالی بودن وی می دانند. به هرحال در اصالت کلمب و محل تولد وی اختلافاتی وجود دارد ولی آنچه غالبا مطرح می گردد و قوت بیشتری دارد ایتالیایی تبار بودن کلمب است.


گراور چوبی از جمهوری ژنوا (قرن پانزدهم میلادی)

 
کلمب مردی طمّاع، حریص، پول دوست و هوس ران بود، وی در تمام طول عمرش به دنبال کسب ثروت و مال اندوزی بود، از این رو به سفرات دریایی تجاری متعدد  می رود.

نخستین دریانوردی های کلمب
کریستف کلمب از دوران نوجوانی دریانوردی را آغاز نمود و در چندین سفر دریایی تجاری در دریای مدیترانه و دریای اژه شرکت نمود. نخستین تجربه اقیانوس نوردی اش ممکن بود به ازدست دادن جانش منجر شود. وی در سال 1476 میلادی برای اولین بار پا به عرصه اقیانوس نوردی گذاشت و با یک کشتی تجاری راهی اقیانوس اطلس شد، کشتی در نزدیکی پرتغال مورد حمله دزدان دریایی قرار گرفت و غرق شد، کلمب به طرز عجیبی نجات یافت و مجبور شد در حدود 6 مایل شنا کند تا به سواحل پرتغال برسد. بعد از این واقعه کلمب بارها به منظور تجارت و یافتن طلا به سفرهای دریایی می رود.


کریستف کلمب در ایام نوجوانی دریانوردی را آغاز نمود



کریستف کلمب در ایام جوانی
به اعنقاد مورخین کلمب مردی طمّاع، حریص، پول دوست و هوس ران بود،
 وی در تمام طول عمرش به دنبال کسب ثروت و مال اندوزی بود



ایده سفر به هند از راه غرب
از دیرباز و به ویژه در عصر استعمار، هندوستان در کانون توجه استعمارگران بوده است. در قرن پانزدهم نیز از طرفی دستیابی به ثروت این منطقه در رأس اهداف پادشاهان اروپایی قرار داشته است و از طرف دیگر امپراتوری عثمانی(که در آن دوران در اوج قدرت خود بود) به دلیل سیطره کاملی که بر راه های ارتباطی منتهی به هندوستان داشت مانع رسیدن اروپاییان به هند می شد و یا حداقل هزینه های سفر را برای آنان بسیار بالا می برد.

کریستف کلمب طرحی ارائه کرد که طبق آن اروپاییان با سفر دریایی(به سمت غرب) و پیمودن عرض اقیانوس اطلس می توانستند سریع تر و ایمن تر به منطقه هندوستان برسند. کلمب زمین را به صورت یک کره تقریبا 63درصد ارزیابی نمود و فاصله جزایر قناری تا ژاپن را حدود 2300 مایل تخمین زد.

کلمب در حال مطالعه محیط جغرافیایی زمین (قرن پانزدهم)



کلمب سفر به سمت غرب را چاره کار می داند

  
بسیاری از کارشناسان دریایی معاصر وی با نظرش مخالف بودند و به ارزیابی که دو قرن پیش از میلاد درمورد محیط و پیرامون کره زمین شده بود، معتقد بودند. ارزیابی آن دوران محیط زمین را 25000 مایل بیان می نمود، با این وضعیت فاصله میان جزایر قناری و ژاپن 12200 مایل ارزیابی می شد و درنتیجه هرگونه سفر دریایی در آن زمان را کاملا غیر ممکن می نمود.


یکی از نقشه های جهان در قرن پانزدهم که کریستف کلمب در اختیار داشت.

 

تلاش کلمب برای جلب رضایت پادشاهان برای سفر دریایی به غرب
کریستف کلمب در پی جلب حمایت مالی برای این سفر برآمد، وی ابتدا طرح خود را به پادشاه پرتغال ارائه داد و سپس آن را به ژنو و ونیس برد ولی به دلیل هزینه بالای سفر و احتمال زیاد ناکامی آن، مورد پذیرش هیچ یک قرار نگرفت. کلمب به اسپانیا و نزد ایزابل ملکه کاستیل و فردیناند رفت و طرح خود را بازگو نمود، در ابتدا طرح رد شد اما با پادرمیانی یک یهودی سرشناس به نام لویی دوسانتانگل(وزیر مالیه فردیناند) ایزابل موافقت نمود.


تلاش کریستف کلمب برای جلب رضایت ملکه کاستیل(اسپانیا)
او با وساطت یک یهودی موفق به جلب رضایت ملکه شد




فردیناند، در زمان درخواست کلمب،
 پادشاه آراگون ، کاستیا و لئون، سیسیل بود




لویی دوسانتانگل(وزیر مالیه فردیناند)





سه کشتی سانتاماریا، نینیا و پینتا همراه با نود نفر خدمه
 به فرماندهی کلمب از سواحل اسپانیا حرکت می کنند




کریستف کلمب در آگوست 1492 میلادی اسپانیا را با سه کشتی ترک کرد.
حدود ده هفته بعد، جزیره ای مرجانی رؤیت شد و کلمب و همراهانش در دوازدهم اکتبر 1492 میلادی وارد این جزیره شدند که بعدها به باهاماس(Bahamas) شناخته شد.



تصاویر متعدد ترسیم شده از ورود کلمب و همراهانش به باهاماس



آنها در ابتدا گمان می کردند که به منطقه هندوستان رسیده اند و اهالی بومی آن منطقه را هندی(Indian)  نامیدند. کلمب از باهاماس خارج شد و به سفر خود ادامه داد و چندین جزیره دیگر در منطقه شناسایی و کشف نمود که از جمله آنان می توان به هیسپانیولا(Hispaniola) (قسمتی از هائیتی و جمهوری دومنیکن امروزی) اشاره کرد.

علت اشتباه کلمب را نمی توان به محاسبات وی مربوط دانست بلکه علت واقعی این است که کلمب از وجود جزایری دیگر قبل از جزیره ژاپن و سواحل چین با خبر نبود.


نقشه جهان تا قبل از سفر کلمب




مسیر  سفر دریایی کلمب به غرب و رسیدن به باهاماس
 و حرکت به سمت هیسپانیولا و سپس مسیر بازگشت به اسپانیا


کریستف کلمب به همراه جواهراتی که از سرزمین های آمریکا بدست آورده بود راهی اسپانیا شد. جواهرات را نزد ملکه ایزابل تقدیم نمود.


کریستف کلمب به همراه دوازده نفر از بومیان آمریکا و طلا و جواهر فراوان
وارد اسپانیا می شود و به ملکه ایزابل ادای احترام می کند. 


گزارش کلمب به دربار پادشاه اسپانیا نیمی حقیقی و نیمی جعلی بود و شاید حتی خودش هم به جعلی بودن ادعایش نزد ملکه تا پایان عمرش واقف نشد زیرا که او ادعا کرد به آسیا و سواحل چین رسیده است در حالی که چنین نبود و درواقع او به قاره ای جدید دست یافته بود. کلمب در توصیف هیسپانیولا چنین می نویسد:

«هیسپانیولا یک معجزه است، کوه ها و تپه ها، دشت ها و چراگاه ها حاصلخیز و زیبایند... لنگرها به طور غیرقابل باوری خوبند و درآنجا رودخانه های وسیع بسیاری وجود دارد که اغلبشان طلا دارند... ادویه های متنوع و معادن بزرگ طلا و سایر فلزات در آنجاست...» 1

کلمب اعلام داشت که اگر ملکه حمایت لازم را از وی بنماید این بار با طلای بیشتر و هرتعداد برده که نیاز است باز می گردد. وعده های کلمب باعث شد تا در سفر دوم با هفده کشتی و 1200 خدمه به سوی جزایر دریای کارائیب حرکت کند.


کریستف کلمب: [بومیان] نوکران خوبی هستند...
تنها پنج نفر کافی بود که آنها را مطیع خود کنیم تا هرچه می خواستیم انجام دهند.


کلمب و همراهانش به هر جزیره ای که پا می گذاشتند بومیان را اسیر می کردند تا هم با مزاحمت آنها روبرو نشوند و هم در جستجوی طلا به آنها کمک نمایند. جستجوی طلا ناکام ماند و زمان بازگشت برخی کشتی ها رسیده بود و لذا کلمب برای اینکه کشتی ها خالی روانه اسپانیا نشوند، به هجوم بی سابقه ای دست زد و 500 نفر از بومیان را اسیر نمود و به اسپانیا فرستاد، 200 نفر از آنان در راه جان سپردند و 300 نفر باقیمانده نیز به عنوان برده در شهرهای اسپانیا فروخته شدند.


مأموران کلمب با بی رحمی تمام در حال بریدم گوش های یک سرخپوست(بومی)




سفرهای متعدد کلمب و اروپاییان به جزایر کارائیب و قاره جدید بعد از سفر اول




هجوم به بومیان منطقه و اسارت و بردگی آنها



کلمب گفتاری دارد که از فرایند تطهیر سازی شخصیتش پرده بر می دارد و چهره واقعی و طمّاع او را نمایان می سازد:

«بیایید به نام تثلیث مقدس به فرستادن همه بردگانی که قابل فروش هستند ادمه دهیم.»(2)
کلمب که به تدریج از یافتن طلا نا امید شد، دستور داد در یک منطقه که احتمال وجود طلا زیاد بود هر فردی که بالای 13 سال سن داشت به جستجوی طلا بپردازد، بومیانی که با این تصمیم مخالفت می نمودند سر خودرا از دست می دادند.

در سفر اول بومیان منطقه مهربانانه به استقبال کلمب و همراهانش رفتند، آتالی(Attali) نویسنده یهودی فرانسوی در این باره می گوید:

«بومیان آرام و بی آزار جزیره، برای استقبال از آنها[کلمب و همراهانش] آمده بودند، اما کلمب انها را به عنوان انسان، به حضور نپذیرفت.» (3)

 و حتی خود کلمب در خاطراتش به توصیف آنان می پردازد:
«...آنها اندامی تنومند، جثه هایی قوی و چهره هایی جذاب داشتند...آنها سلاح به دست نمی گیرند و آن را هم نمی شناسند، چون یک بار شمشیری نشان آن ها دادم، آن را از لبه برنده اش گرفتند و از روی ناآشنایی خود را زخمی کردند، آهن هم نداشتند، نیزه هایشان از ساقه نی شکر درست شده... نوکران خوبی هستند...تنها پنج نفر کافی بود که آنها را مطیع خود کنیم تا هرچه می خواستیم انجام دهند.» (4)

از جملات پایانی کلمب در توصیف بومیان منطقه باهاماس در همان ابتدا به اندیشه های استثمارگرانه و فرومایگی کریستف کلمب و همراهانش پی می بریم ولی فرومایگی آنان تنها در جملات باقی نماند و از این پس دوران فلاکت و مظلومیت بومیان بی دفاع منطقه باهاماس و دیگر مناطق یا به اصطلاح دنیای جدید(New World) آغاز می شود.

...


کلمات کلیدی :امریکا

بنیان و اساس ایالات متحده-2



نسل کشی بومیان منطقه
همانطور که بیان شد، با موفق بودن سفر اول کلمب، در سفر دوم تعداد زیادی ناوگان با جمعیت عظیم اروپاییان به سمت جزایر کشف شده سفر نمودند. اروپاییان در هجوم خود به قاره جدید و جزایر آن، به منظور تأمین سلطه بلامعارض خویش، سیاست نسل کشی و امحاء جمعی سکنه بومی را پیش گرفتند.

به نوشته ارنست ماندل(Ernest Mandel):
«وحشیگری هولناک "کانکویستادورها(فاتحان و کشورگشایان اسپانیایی)"[Conquistadors] اسپانیایی را در آمریکا همه می دانند. اینان در یک فاصله زمانی پنجاه ساله...15 میلیون سرخ پوست را نابود کردند و این رقم بنا به عقیده مورّخین محافظه کار بر 12 میلیون نفر بالغ می شود. مناطقی مانند هائیتی، کوبا، نیکاراگوئه و سواحل ونزوئلا، که تراکم جمعیت زیادی داشت، کاملا از جمعیت خالی شد.» (5)


ارنست ماندل :
 در یک فاصله زمانی پنجاه ساله 15 میلیون سرخ پوست را نابود کردند



در فیلم های اخیری که درباره کریستف کلمب ساخته شده است، سعی فراوانی شده است تا وی را فردی نشان دهند که با بومیان منطقه آمریکا رفتاری مسالمت آمیز و دوستانه داشته است و تنها بخشی از همراهان وی دچار خطا شده اند و آن اقدامات وحشیانه را در قبال بومیان صورت داده اند. اما واقعیت این است که زمانی که کلمب قاره آمریکا را کشف نمود جمعیت بومیان آن بالغ بر 30 میلیون نفر بود در حالی که هم اکنون با یک جمعیت دو میلیونی مواجه هستیم. واقعیت این است که شعار «یک سرخ پوست(بومی) خوب، یک سرخ پوست(بومی) مرده است» توسط کلمب مطرح شد.

 
 
سعی فراوانی شده است تا کلمب را فردی نشان دهند که با بومیان رفتاری دوستانه داشته است
 و تنها بخشی از همراهان وی دچار خطا شده اند!

 




هولوکاست کلمب
نسل کشی در قاره آمریکا از سده پانزدهم (کشف قاره آمریکا) تا به امروز


1) هائیتی
آن جزیره ای است که کریستف کلمب در 6 دسامبر 1492 میلادی برآن پای نهاد و آن را "هیسپانیولا" (البته در واقع هیسپانیولا هائیتی و جمهوری دومنیکن امروزی را در بر می گیرد)نامید. هیسپانیولا جزیره ای پرجمعیت بود که در زمان کلمب تعداد سکنه بومی آن را 900 هزار نفر تخمین می زنند. یورش اروپاییان برای یافتن طلا به این جزیره آغاز شد و در سال 1508 میلادی تنها 60 هزار نفر از این مردم زنده بودند. در سال 1533 میلادی تعداد سکنه بومی تنها 4000 نفر گزارش شد، در سال 1550 میلادی تنها 500 نفر باقی ماندند و در نیمه سده هجدهم هیچ نشانی از آنان برجای نماند.6

2) کوبا
براین جزیره پرجمعیت نیز در سال 1492 میلادی جغدی شوم به نام کریستف کلمب پای نهاد و سه سده بعد نشانی ناچیز از نسل مردم بومی آن برجای ماند. سکنه کنونی کوبا معجونی است از اعقاب اسپانیایی ها، فرانسوی ها، آلمانی ها و بردگان آفریقایی و چینی.(7)

نوشته برتولومه لاکاساس (Bartolome de Las Casas) تا حدودی بیانگر جنایات اسپانیایی ها در کوبا است. وی در شرح رفتار اسپانیایی ها با بومیان می نویسد:

«نوزادان تازه متولد شده زود می مردند چون مادرانشان به دلیل کار سخت و جانفرسا و گرسنگی شدید برای تغذیه آنان شیری نداشتند. به همین خاطر طی اقامت من در کوبا هفت هزار کودک ظرف سه ماه جان سپردند. حتی برخی مادران از شدت نومیدی بچه های خود را غرق کردند... به این صورت شوهران در معادن، زنان بر اثر کار شدید و بچه ها به خاطر کمبود شیر مردند...چشمان من شاهد چنان اعمال خلاف سرشت انسانی بود که هم اکنون که قلم در دست دارم تمام بدنم می لرزد...» (8)


برتولومه لاکاساس


همانند عملکرد کلمب، قتل عام های کانکویستادورها (فاتحان و کشورگشایان اسپانیایی) نیز ابعاد گسترده و باورنکردنی داشت.

3) مکزیک
کورتس(Cortes) مشهورترین کانکویستادور بود که در سال 1519 میلادی با هفتصد نفر وارد مکزیک شد. جمعیت سرخ پوستان مکزیک در آن سال بالغ بر 25 میلیون نفر بود که در سال 1605 به یک میلیون نفر کاهش یافت. روی هم رفته کانکویستادورها در مدت زمانی بالغ بر نیم قرن 75 میلیون سرخ پوست را نیست و نابود کرده و 240 هزار اسپانیایی را جایگزین آنها نمودند.(9)


هرنان کرتس، با ورود خود به مکزیک
 نسل کشی عظیمی از بومیان آن منطقه به راه انداخت.


آمار از سایر نسل کشی ها و جنایات ضد بومیان در سایر مناطق قاره آمریکا وجود دارد که مجال ذکر آنان نیست ولی در درک ژرفای این جنایات همین بس که آمار سی.ولز (تاریخ نگار) بیان می کند که پس از گام نهادن کریستف کلمب به قاره آمریکا در مدت کمتر از یک قرن 95 میلیون نفر از مردم بومی به دست استعمارگران وحشی قتل عام شدند.


کریستف کلمب سرانجام در 20 مه 1506 میلادی درحالی که به گفته بسیاری از عظمت کشف خود بی خبر بود در اسپانیا مرد. کلمب وصیت کرده بود که در هسپانیولا دفن شود ولی در آن زمان به خاطر نبود کلیسای مناسب در اسپانیا دفن شد و در سال 1542 میلادی از قبر بیرون آورده شد و در هسپانیولا دفن شد.


کریستف کلمب در بستر مرگ



فاجعه سرخپوستان آمریکا
قتل عام سرخ پوستان و بومیان منطقه تنها محدود به قرون 15 و 16 نبود بلکه به طور کاملا گسترده  و وحشیانه تر از قرن 17ام آغاز می گردد و قرن 17 میلادی را بایستی نقطه اوج قتل عام ها دانست. در سال 1637 میلادی در اثر قتل عام های فجیع و گسترده «سرخ پوستان پیکوت» کاملا نابود شدند. در توجیه این امحاء نسل بیانیه هایی منتشر شد و این نسل کشی را خواست خداوند دانستند.

در سال 1643 میلادی در مورد قتل عام سرخپوستان الگون کویین (Algon Koein)، ساکنان جنوب منهتن (Manhattan) به دست سربازان هلندی چنین ذکر شده است:

«سربازان بسیاری از سرخپوستان را درحالی که خواب بودند به قتل رساندند. کودکان از سینه های مادرشان جدا می شدند و در برابر چشمان آکنده از اشک و ناباوری والدینشان با شمشیر به دو نیم شده و آنها را به آتش می انداختند. نوزادان در گهواره ها ی خود تکه تکه شده، و سرهای آنها را در هم می کوبیدند و به فجیع ترین وضعیتی که حتی وجدان افراد سنگدل را نیز به درد می آورد، وحشیانه به قتل می رسیدند. بعضی از کودکان را هم به رودخانه می انداختند و به دنبال آن پدرومادرهایشان برای نجات آنان به رودخانه می پریدند ولی نظامیان نه به کودکان و نه به والدین آنها هرگز اجازه ندادند که از آب خارج شوند تا همه آنها غرق شدند.» (10)

لویز لابلت (Louise la-Bellette)، سرخپوست آمریکایی درمورد چگونگی حمله سفیدپوستان به اردوگاهشان می گوید: «سعی کردیم فرار کنیم ولی آنها[سربازان] چنان به روی ما تیر اندازی می کردند که انگار ما گاوان وحشی(Buffalo) هستیم.» (11)

چه تصویر گیرا و گویایی! موجودات انسانی را حیوان انگاشتن! آن هم نه هر حیوانی بلکه گاو وحشی، همان بوفالو که به قول آمریکاییان شاید در زمان اولین حضور کلمب در قاره امریکا 75 میلیون رأس بودند، حال آنکه بعد از کشتار عظیمی که از این حیوان زبان بسته شد یعنی در سال 1890 میلادی تنها چند رأس از آن بیشتر باقی نماند. گاهی تنها در عوض گرفتن چند سنت یک بوفالو شکار می کردند. پوست و گوشت آن به قیمت بسیار گزاف فروخته می شد.


در تصویر چپ یک جفت بوفالوی آمریکایی و در تصویر سمت راست گله ای از آنان را مشاهده می نمایید
 که امروزه دیگر اثر قابل توجهی از آنان وجود ندارد.



با دیدن جملات زیر شاید اندکی مظلومیت سرخپوستان و فرومایگی اروپاییان(تازه واردان به قاره آمریکا) درک شود.

ژنرال شریدان(Sheridan) در مورد رفتار با سرخپوستان بیان می کند: «تنها سرخپوستان خوبی که من دیدم همان ها بودند که مرده بودند.» (12)
یادآور جمله کریستف کلمب است که بیان شد: «سرخپوست خوب سرخپوست مرده است.»
ژنرال کانر (Conner) :  «به همه سرخپوستان از جنس نر که بیش از دوازده سال دارند حمله کنید و ایشان را بکشید.» (13)



ژنرال شریدان(فرمانده نظامی در خلال جنگ داخلی آمریکا):
تنها سرخپوستان خوبی که من دیدم همان ها بودند که مرده بودند



ژنرال کانر (فرمانده نظامی در خلال جنگ داخلی آمریکا)
:
به همه سرخپوستان از جنس نر که بیش از دوازده سال دارند حمله کنید و ایشان را بکشید


درپایان این قسمت دلنوشته ای از تکومسه(Tecumseh) از قبیله شاونی(Shawnee) در وصف جنایات اروپاییان بیان شده است:

«امروز کجاست قبیله پکوت(Pequot)؟ کجا هستند قبایل ناراگانست(Narragansett)، موهیکان(Mohican)، پوکانوکت (Pokanoket) و بسیاری از قبایل دیگر ملت ما که پیش از این آن همه نیرومند بودند؟ آنان در زیر یوغ سفیدپوستان چنان ناپدید شدند که برف در برابر خورشید آب می شود. آیا بی آنکه به مقابله برخیزیم و مقاومت کنیم خواهیم گذاشت که ملت ما از بین برود؟ آیا خانه و زندگی خود و سرزمین خود را که «روح بزرگ» به ما عطا فرموده است، و نیز گور مردگان خود و آنچه را برای ما عزیز و مقدس است رها خواهیم کرد؟ می دانم که شما هم همصدا با من فریاد برخواهید آورد، «هرگز! هرگز!» » (14)



تکومسه از قبیله شاونی


به راستی چه کسانی هزینه سفر کلمب را پرداختند؟

دایرة المعارف یهود، از اسحاق آبرابانل، لویی سانتانگل و گابریل سانچز به عنوان سرمایه گذاران سفر کلمب نام می برد و می افزاید کلمب گزارش معروف سفر خود را خطاب به سانتانگل و سانچز نوشت که بلافاصله چاپ و در سراسر اروپا توزیع شد. این امر نشان می دهد که این دو متولیان سفر او بودند. سفر او به کمک نقشه هایی صورت گرفت که این دو یهودی فراهم آورده بودند. (15)



اسحاق آبرابانل
یهودی و دو یهودی دیگر
هزینه سفر کلمب را پرداختند


توصیف ویل دورانت "شاعرانه" ولی گویاست و روشن می کند که سرمایه گذاران و حامیان سفر کلمب چه کسانی بودند؟ (16)

«در این لحظه مهم و قاطع، یک یهودی تعمید یافته چرخ تاریخ را به گردش افکند. لویی دوسانتانگل(وزیر مالیه فردیناند)، ایزابل را به نداشتن قوه تخیل و جرأت مبادرت به کارهای خطیر ملامت کرد، وی را با نوید مسیحی کردن مردم آسیا برانگیخت؛ و پیشنهاد کرد که خود به یاری عده ای از دوستان، هزینه مالی سفر را تأمین کند. چند تن یهودی دیگر، چون دن اسحاق آبرابانل، خوان کابررو و آبراهام سنئور از نظر وی پشتیبانی کردند. ایزابل برانگیخته شد و جواهرات خود را برای تدارکات پول لازم عرضه داشت، سانتانگل احتیاجی بدان ندید. از انجمن برادری که خود خزانه دارش بود، 1400000 مَراودی[سکه دینار طلای سلسله مرابطین مراکش و اندلس، برابر با 34/1 ریال اسپانیای مسیحی] وام گرفت، از جیب خود مبلغ 350000 مراودی برآن افزود؛ کریستف کلمب این مبلغ را به اضافه 250000 مراودی دیگر دریافت داشت. شاه در هفدهم آوریل سال 1492 اوراق لازم را امضا کرد.» (17)

آنچه در روایت ویل دورانت جالب است دو چیز است: نخست علاقه شدید سانتانگل به "مسیحی کردن مردم آسیا" و دوم "انجمن برادری" که وی خزانه دار آن بوده است. حال این سؤالات در ذهن هر انسان حقیقت جویی جولان می یابد که چرا نقش یهودیان در سفر کریستف کلمب و برداشتن موانع پیش روی وی تا این قدر پررنگ است؟!


جلسه کریستف کلمب با پادشاه فردیناند و ملکه ایزابل





ملکه ایزابل در حال تقدیم جواهرات خود برای تأمین هزینه سفر کریستف کلمب است
(هرچند طبق گفته وبل دورانت آن از سوی سانتانگل پذیرفته نمی شود)



برای پاسخ به سؤال مطرح شده بایستی به بیان اختلاف نظرات در تبار و دین کلمب بپردازیم.

تبارشناسی کریستف کلمب
هرچند که در تاریخ مشهور و فیلم ها و کتابهای متعددی که درباره کریستف کلمب ساخته و نوشته شده، او را به عنوان یک میسیونر مسیحی و مبلّغ دین مسیح معرفی نموده اند، ولی برخی از محققین او را از زمره "یهودیان مخفی" می دانند.

دیوید م. ایچورن نویسنده یهودی در این باره می گوید:
«نه نام حقیقی او کلمب(Colombus) و نه یک ایتالیایی متولد ژنو بوده؛ بلکه نام حقیقی او جان کولن(Jancolon) بود که در نزدیکیهای شهر پانته ودرا(Pantevedra) در اسپانیا به دنیا آمده بود و او در واقع یک یهودی اسپانیایی بوده است.»18

بخش هایی از مقاله ای که با عنوان «آیا کریستف کلمب حقیقتا یک یهودی بود؟» به قلم دالیا سایاه(Dalia Sayah)  که در روزنامه «شالوم»، ارگان یهودیان ترکیه، در این رابطه بیان شده، بسیار قابل ملاحظه است:

« نکته مهم این است که در گوشه سمت چپ بالای کلیه نامه هایی که کلمب برای خانواده خود ارسال می داشت، مونوگرامی به چشم می خورد که مفهوم آن پنجاه سال قبل توسط موریس دیوید(Maurice David) کشف شد. این مونوگرام از دو حرف تشکیل شده است، که هر یهودیی آن را در بالای تمامی نوشته های خود می نوشت. این دو حرف عبارت بودند از دو کلمه Beth و ha : که امروزه معلوم شده که برعبارت ezrat ha cham Be  و یا Baruch chem (یعنی مقدس است خداوند یهود) دلالت دارد. (19)


نکته دیگری که کمی بدین نظریه قوت می بخشد، نامه ای است که از سوی راهب هرناندود تالاورا (Hernando de Talavera)  چند روز قبل از آغاز سفر کلمب برای ملکه ایزابل نوشته شده است:
«... اگر روح القدس خواستار بازشدن پای فرزندان خود به دریاهای ناشناخته بود، جهت انجام این کار منتظر فردی مجهول الهویه و خارجی نمی شد.... چگونه ممکن است در نتیجه سفر نفرت انگیز کلمب سرزمین های مقدس به دست یهودیان بیفتد؟...» (20)

موارد دیگری نیز در جهت اثبات یهودیت آیین کلمب بیان شده است که مجال ذکر آن نیست ولی به هرحال آنچه مطرح شد اگر یهودی بودن کریستف کلمب را اثبات ننماید لاأقل علامت سؤالی در مقابل مسیحی بودن وی قرار می دهد و مطالعات و پژوهش های بیشتر را می طلبد.


****

در پایان سؤالاتی را که در طول تهیه گزارش به جواب آنها نرسیدیم یا مدارک و مستندات متقنی در جهت اثبات پاسخ آنها نیافتیم، مطرح می کنیم؛ شاید انگیزه ای شود که پژوهش هایی بس قوی تر در این زمینه صورت گیرد.

سؤال اول: اگر به گفته ویل دورانت و سایر مستندات هدف سانتانگل یهودی و ملکه ایزابل گسترش مسیحیت بوده و اگر کلمب تا پایان عمرش گمان می کرده به آسیا رسیده است، پس چرا کلمب و اسپانیایی ها به قتل عام بومیان منطقه(آن هم با چنان طرز فجیعی) پرداختند؟

سؤال دوم: چرا یهودیان برای مسیحی کردن ملل جهان این طور سرمایه گذاری کردند، حتی دراین جهت حاضر شدند کل هزینه سفر کلمب را از انجمن برادری خود بپردازند؟

سؤال سوم: کریستف کلمب طبق مستندات زیادی خود را منتسب به حضرت داوود می داند و اولین کتابی هم که پس از سال ها بعد از وی در آمریکا چاپ می شود، داوود نبی است، اینها دالّ بر چه می تواند باشد؟

سؤال چهارم: با رسیدن کلمب به جزیره های کارائیب، در سفرهای بعدی خیل یهودیان به سمت این سرزمین ها حرکت می کنند؟ در طول یک صد سال، بسیاری از یهودیان از سرتاسر جهان به این منطقه کوچ می کنند؟ علت چیست؟!

سؤال پنجم: طبق مستنداتی که بدست آوردم، کلمب عهد عتیق را کامل از حفظ بوده است و این برای یک فرد منسوب به جامعه مسیحیت کاتولیک نمی تواند موضوعیتی داشته باشد؟ برخی فجایعی که در حق بومیان صورت می گیرد در تورات تحریف شده نسبت به کنعانیان(غاصبان سرزمین موعود) امرشده است؟ ازاین همه دلایل به چه می توان نائل شد؟

سؤال ششم: کریستف کلمب درخاطراتش می نویسد که آنقدر بومیان منطقه بدوی بودند که حاضر بودند جواهرات و اشیاء گرانبهای خود را بدهند و به جای آن اجسام بی ارزشی مثل زنگوله یا تیله و... دریافت کنند، سؤالی که مطرح می شود این است که قوم مایاها که قومی سرخپوست بوده (به گفته کارشناسان در برخی علوم همچون نجوم تبحّر خاصی داشتند، 2600 سال پیش از میلاد مسیح) چطور می توانند در قرن پانزده میلادی این قدر بدوی باشند؟ یا بومیان نزدیک این تمدن چنین بدوی باشند؟

مشرق نیوز


کلمات کلیدی :امریکا

طراح پروژه تخریب مسجد الحرام

"مدل بازى" به جاى "مدل سازى"؛

وقتی طراح "پروژه تخریب مسجد الحرام" در ایران جولان می دهد + تصاویر

مدیران ایرانی با غفلتی نابخشودنی، از شرکت انگلیسی اتکینز برای انجام پروژه های کلان در کشور دعوت می کنند و با عباراتی دهان پرکن، مانند، شرکت بین المللی و معمار سرشناس بین المللی و... به استقبال این شرکت می روند.
سرویس فرهنگی مشرق - چندین سال است که ائتلاف "فراماسون-بهاییت" نقشه های شومی را برای بیت الله الحرام در سر می پروراند و متأسفانه، بخشی از آن نیز به اجرا درآمده است. این اقدامات از طریق اتاق فرمان لندن و پشتیبانی مالی خاندان آل سعود و همراهی معماران مشهور فراماسون همچون "نورمن فاستر"، صورت می گیرد.

در سال 2010 میلادی، شرکت مشاور معماری و ساخت "اتکینز"، که دفتر مرکزی آن در بریتانیا مستقر می باشد، با چراغ سبز دولت بریتانیا، طرحی جنجالی را برای شهر مقدس مکه به پادشاه عربستان ارائه نمود.


 
طرح شرکت بریتانیایی "اتکینز" برای تخریب مسجدالحرام، با موافقت پادشاه وهابی آل سعود

بر طبق این طرح، بنای مسجدالحرام(به غیر از خانه کعبه) کاملا تخریب خواهد شد و ساختاری نامتعارف جایگزین آن می شود. این پروژه با مخالفت جدی مسلمانان جهان مواجه شد و در نهایت، خاندان سعودی با همفکری مشاوران بریتانیایی، به این نتیجه رسیدند که بایستی طرح به صورت نامحسوس و البته با روندی پیوسته به اجرا درآید.بر همین اساس، هر از چند گاهی، خبر تخریب بخشی از مسجدالحرام به گوش می رسد. در حال حاضر، شرکت اتکینز، بدون توجه به احساسات مسلمانان، مشغول اجرای این پروژه می باشد.
 
طرح شرکت بریتانیایی "اتکینز" برای تخریب مسجدالحرام

شرکت مذکور که ید طولایی در همکاری با شیوخ کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد، به اجرای پروژه های عظیم و بی هویت بسیار مشهور است. دلیلی بر این مدعا، انبوهی از پروژه های اجرا شده و یا در حال اجرا در کشور امارات متحده عربی و برج های سر به فلک کشیده و بی قواره در ناکجاآبادی به نام دبی می باشد.
 
طرحی غیرمتعارف و بیگانه با معماری مسجدالحرام


   
نسخه بریتانیایی با فرمول "فراماسون-بهاییت"، موجب دگرگونی و نابودی معماری حرم امن الهی خواهد شد.

قسمت تأسف برانگیز داستان از آنجایی شروع می شود که مدیران ایرانی با غفلتی نابخشودنی، از شرکت انگلیسی اتکینز برای انجام پروژه های کلان در کشور دعوت می کنند و با عباراتی دهان پرکن، مانند، شرکت بین المللی و معمار سرشناس بین المللی و... به استقبال این شرکت می روند.
 
تام رایت، معماری با ایده های سطحی و شیفته ی دینارهای عربی که شباهت های زیادی میان شیوخ عرب و کارفرمایان ایرانی یافته است




مجتمع" ارون" که در کیلومتر بیستم آزاد راه تهران- کرج، در منطقه شهری گرمدره و در زمین به مساحت 350هزار مترمربع واقع شده است توسط شرکت" اتکینز "و معماری انگلیسی به نام " تام رایت" طراحی شده است. در حال حاضر، فاز نخست این پروژه شامل پارک آبی تفریحی،  به بهره برداری رسیده است و مرکز خرید چند منظوره ، مجموعه ورزشی و یک هتل در آینده افتتاح خواهد شد. 

 
مجتمع" ارون"(ابن بطوطه پارس) در تهران، با طراحی "تام رایت".وی با پشت کردن به پیشینه غنی فرهنگی  و معماری سرزمین ایران، الگویی مضحک را برای این مجتمع عظیم در نظر گرفته است.

این پروژه با چند ایراد فاحش روبروست.یکی از مهمترین ایرادات در طرح مذکور، چشم پوشی مدیران" ابن بطوطه پارس" از سوابق شرکت اتکینز(پروژه بحث برانگیز تخریب مسجد الحرام ) می باشد.این سهل انگاری از غفلت مدیران دولتی و دستگاه های نظارت بر ساخت و سازهای کلان  کشور نشات می گیرد.
دومین ایراد در این پروژه، الگوگیری بی چون و چرا(همانطور که در شعار مدیران پروژه نیز تاکید شده) از  نمونه های بی هویت معماری در دبی می باشد. "تام رایت"(از دوستان شفیق شیوخ عرب) با پشت کردن به پیشینه غنی فرهنگی  و معماری سرزمین ایران، الگویی مضحک را برای این مجتمع عظیم در نظر گرفته است.
وی می گوید: "من برای طراحی ساختمان های مجتمع ارون از بدنه اصلی هواپیما و همچنین بال های انتهایی هواپیما الگوبرداری کرده ام. بنابراین این ساختمان ها، نمودی شبیه به یک هواپیما دارد و سقف ساختمان ها نیز همانند بال های عظیم هواپیماست. ترکیب این دو عنصر در کنار یکدیگر، نمادی قدرتمند از سفر و توریسم هستند، گویی که جهان در زیر یک سقف قرار گرفته است. تمامی اینها بیانگر ویژگی های منحصربفرد این پروژه است."


 
نسخه بریتانیایی مجتمع تجاری در تهران،توسط مشاوران تخریب مسجدالحرام

تام رایت در اظهار نظری دیگر با همتراز دانستن فرهنگ ساخت و ساز در ایران و امارات، چنین می گوید:" نوع نگاه کارفرمایان در ایران و دبی بسیار نزدیک به هم است. این دیدگاه با کیفیت نگاه  فرهنگی و تخصصی کارفرمایان اروپایی فاصله ای بسیار فاحش دارد.
در اروپا، مجموعه عناصری وجود دارند که شما را محدود می کنند. معماری ای که در خیابان ها می بینید، ایده های خاصی را به شما القا و به عبارت صریح تر، حکم می کنند و سبک های قدیمی ای وجود دارند که بصورت یک ترکیب هماهنگ، سیمای شهری را به وجود می آورند. اما در دبی با وجود روند سریع ساخت و ساز در 20 سال اخیر، مردم و مدیران شهری هیچگاه به مسائل اینچنینی توجه خاصی نشان نمی دهند و برنامه ریزی مشخصی برای کنترل این مسائل وجود ندارد.عرب ها، با خصلت و ذهنیت تجمل گرایانه، به دنبال معماری نمایشی و تفاوت های ظاهری می باشند.
تجربه ای که من در برخورد با کارفرمایان ایرانی داشتم، متوجه شدم که تفاوتی میان این دسته از کارفرمایان و کارفرمایان عرب وجود ندارد". 
 
مجتمع ارون، الگوگیری بی چون و چرا از  نمونه های بی هویت معماری در دبی

  اظهار نظرهای اینچنینی از سوی یک معمار سطح پایین و شیفته ی دینارهای عربی، اصلا عجیب نیست. آنچه عجیب است،انتخاب ناشیانه مدیران بخش خصوصی و نظارت های نسنجیده ی ارگان ها ی دولتی است.


پروژه پدیده شاندیز: تغییر ارزش ها و ترویج سرمایه داری، در سایه ی مشاوره ی شرکت انگلیسی اتکینز

در ابتدای این بخش، اشاره ای داریم به فرمایشات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از  مهندسان در اسفندماه سال 1383: "از اواسط دوره ى قاجار نشانه هاى پیشرفت اروپایى در کشور ما بتدریج شروع کرد ظاهر شدن. روشنفکران ما کسانى بودند که به اروپا مى رفتند یا نوشته هاى آنها را مى خواندند؛ لذا با پیشرفتهاى آنها آشنا مى شدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر مى دیدند. این حرفِ تکرار شده یى است از طرف روشنفکرهاى صدر مشروطه، که ما فقط و فقط باید دنبال غربى ها راه بیفتیم و به هرچه آنها مى گویند، در همه ى شؤون زندگى مان عمل کنیم؛. اینها مى گفتند ما باید صددرصد به نسخه ى آنها عمل کنیم تا پیش برویم؛ یعنى مجال ابتکار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومى به مسائل علمى و صنعتى مطلقاً در محاسبه ى اینها نمى گنجید.

این را از این طرف حساب کنید؛ حالا طرف مقابلى که ما توصیه مى شدیم به این که از او تبعیت کنیم، چیست؟ همان انقلاب صنعتى و انقلاب علمى و پیشرفت علمى یى است که نگاهش فقط محدود به چارچوب کشور خود نمى شود؛ بلکه به دنیا به چشم یک ذخیره و یک انبار بزرگ که باید از آن استفاده کند و ببلعد تا این که بتواند حجم خودش را بیشتر کند و خود را توسعه دهد، نگاه مى کند. این زمانى که من اشاره مى کنم، زمانى است که بیش از صد سال از شروع استعمار گذشته بود؛ یعنى پرتغالى ها، اسپانیایى ها، انگلیسى ها، هلندى ها و بخش هاى مختلف اروپا به مناطق ثروتمندِ دست نخورده ى دنیا، از جمله منطقه ى ما، منطقه ى اقیانوس هند، شبه قاره ى هند، اندونزى، آفریقا و بقیه ى مناطق گوناگون دست انداخته بودند و آن ثروتهاى عجیب و دست نخورده را پیدا کرده بودند".

 
پروژه پدیده شاندیز، تغییر ارزش ها و ترویج سرمایه داری، در سایه ی مشاوره ی شرکت انگلیسی اتکینز

مرکز تعطیلات، سرگرمی وخرید پدیده شاندیز در زمینی به مساحت تقریبی 500.000 متر مربع و با زیر بنای 1.000.000 متر مربع در قالب 8 کاربری در حال احداث میباشد .این مجموعه درصدد است به بزرگترین مرکز خرید،تفریح وگذران اوقات فراغت در ایران تبدیل شود.شرکت انگلیسی اتکینز جهت طراحی مجموعه ی فوق انتخاب شده است. به ادعای مدیران این پروژه، مرکز  تعطیلات؛سرگرمی وخرید پدیده شاندیز با یک میلیون مترمربع زیر بنا جزو پروژه های کلان چند عملکردی فرا ملی می باشد. 
 
غرب چگونه می تواند آرام و بی سر و صدا در نظام اجتماعی ایران تغییری که می خواهد ایجاد و آن را بطور نامحسوس دگرگون کند؟ در نظام ارزشی انقلاب اسلامی، بر خلاف نظام شاهانه یا فئودالی و نظام سرمایه داری، عناصری چون برتری جویی، جاه طلبی و کسب منزلت از طریق ثروت و قدرت، مصرف گرایی و فردگرایی دیگر ارزش نبود تا جایی که این عناصر را حضرت امام (ره) از ارزش های  "طاغوت" نامید، بعد از پیروزی انقلاب و اتمام دوران دفاع مقدس با یک تغییر ارزش جدی در روابط اجتماعی ایران روبرو هستیم که همین تغییر ارزش از جمله تهدیدهای جدی برای کشورهای غربی و اروپایی محسوب می شد و اسلام با ظهور مجدد خود توانسته بود در جنگ تمدن ها نگرانی های زیادی را در مقابله با نظام های طاغوتی برای آنها ایجاد کند.

در نظام ارزشی که اسلام به ما معرفی کرد و به سرعت سبک زندگی مردم را تغییر داد، دیگر نمایش ثروت یک ارزش نبود و کسی جرات این کار را نداشت و هر کسی به گونه ای مرتکب این عمل می شد توسط مردم به صورت غیر رسمی مجازات می شد و دیگر قابل احترام نبود.

حال یک سئوال: غرب چگونه می تواند آرام و بی سر و صدا در نظام اجتماعی ایران تغییری آنطور که می خواهد ایجاد و آن را بطور نامحسوس دگرگون کند؟ از طریق تغییر ارزش. اگر در جامعه ما یک مقیاس ارزشی مانند ثروت و مادیات به نمایش گذاشته شود و این نمایش دادن از سوی ارزش گذاران جامعه توبیخ نه بلکه تشویق هم بشود: در وهله اول، پدیده های ارزشی قشر مرفه همچون یک موج قوی به سرعت در قشرهای دیگر و سراسر جامعه گسترش می یابد.
 
در حال حاضر، ما در تحولات اساسىِ جامعه، ممکن است گاهى طورى عمل کنیم که به جاى  حفظ بنیان ها، هویت مستقلِ ملىِ خودمان را فراموش کنیم.

در مرحله بعد، به مجرد اینکه این پدیده ی ارزشی به قشر متوسط سرایت کرد و آنها هم خود را به مقیاس های ظاهری آن آراستند، قشر مرفه، مجددا برای متمایز کردن خود، با پدیده های جدیدتر، یک موج دیگر تولید می کند و باز این پدیده به قشر متوسط تزریق می شود و به این صورت حرکت ارزش ها به وجود می آید و به تدریج ارزش های حاکم (نظیر ارزش های مذهبی، معنوی، تواضع، قناعت، ساده زیستی...) را دگرگون می کند.این، حرکت ارزش ها تا کجا پیش خواهد رفت؟ به قیمت معنویتمان؟ تا آنجا که در جوار امام غریب هزینه کرد برای تفریح و خرید و سرگرمی؟ هزینه کرد برای رکورد شکنی؟ نتیجه چه می شود؟

بعد از حرکت ارزش ها انسان ها با هم به مسابقه برمی خیزند که هدف آنها نا مشخص است و سرابی ست که هر چه آنها بیشتر می دوند به آن نمی رسند، حرکت ارزش ها تا کجا؟ مصداق زیاد است اما صرفا برای مثال: در دو یا سه دهه ی پیش شلوار لی چقدر ارزشمند بود؟ هیچ، چیزی جز رسانه و تبلیغات و نیاز آفرینی و نمایش ثروت به آن ارزش داد که خانواده فقیر هم برود به دنبال شلوار لی حتی با جنس بد و قیمت ارزان؟، یا اصلاح ابروی آقایان جایی در جامعه ی ما داشت؟ فلان فوتبالیست اروپایی ابرو اصلاح کرد، فلان خواننده ایرانی و فلان جوان  ثروتمند تبعیت کرد، ارزش به نمایش گذاشته شد و به قشر متوسط سرایت کرد. این چرخه تمامی ندارد، مد بعدی چیست؟ خدا می داند. در نهایت، از حرکت ارزش ها نه فقط فرد فرد انسان ها، بلکه کل نظام اجتماعی دچار بی تعادلی و آشفتگی می گردد و فرآیند تبدیل ثروت به ارزش در ایران، پیامدهایی از جمله کاهش انسجام اجتماعی، تغییر گروه مرجع و افزایش انحرافات  را در پی دارد.

در حال حاضر، ما در تحولات اساسىِ جامعه، ممکن است گاهى طورى عمل کنیم که به جاى  حفظ بنیان ها، هویت مستقلِ ملىِ خودمان را فراموش کنیم! که متأسفانه این مسئله در کشور ما و خیلى از کشورهاى اسلامى داستان و سرگذشت بسیار غمبارى داشته است.

از این خطرناکتر، این است که سررشته ى همین تحولات منفى در سطح بین المللى، در دست کسانى باشد که آنها به وسیله ى این تحولات مى خواهند اهداف خودشان را - که یا زر است یا زور - تأمین کنند و براى آنها چیزى به نام هویت ملت ها اصلاً ارزش ندارد؛ که متأسفانه این در صد سال، صد و پنجاه سال اخیر، در دنیا اتفاق افتاده است؛ یعنى تحولات کشورهاى آسیایى و آفریقایى و امریکاى لاتین در دام طراحى باندهاى قدرت بین المللى افتاده است و طراح اینها صهیونیست و سرمایه داران بین المللى بوده اند.

براى اینها آنچه مهم بوده، کسب قدرت سیاسى است که بتوانند در کشورها و دولت هاى اروپایى و غیره نفوذ کنند و قدرت سیاسى را در دست بگیرند و پول کسب کنند و این کمپانی ها، سرمایه هاى عظیم، کارتل ها و تراست ها را به وجود آورند. هدف این بوده است؛ آن وقت اگر اقتضاء مى کرده است که مصرف گرایى را در بین آنها ترویج کنند، به راحتى این کار را انجام مى دادند؛ بى اعتنایى به هویت هاى ملى و مبانىِ فرهنگى را در آنها ترویج کنند،  حال باید چه کرد؟ راه حل، تدوین یک مدل پیشرفت اسلامی-ایرانی است. پیشرفتی که فارغ از خودباختگی فرهنگی در مقابل کشورهای قدرتمند  دنیاست.وظیفه ى نخبگان فکرى و فرهنگى جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است. نه باید تحولات را سرکوب کرد، نه باید تسلیم هر تحولى شد. خوب، این تحول براى چیست؟ براى پیشرفت.

پیشرفت چیست؟ باید آن را معنا کنیم. اولاً این سؤال را باید از خودمان بپرسیم: پیشرفت چیست؟ اینکه «پیشرفت چیست؟» حرفهاى گوناگونى در سطح دنیا مطرح است. همه جور حرفى هست؛ نسخه هاى قلابى، توصیه هاى متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه، که این بلایى بود که در آغاز شروع مدرن سازى کشور به جان ما ایرانی ها افتاد.پیشرفتى که با باختن هویت مستقل ملى همراه باشد و انسان خودش را از دست بدهد، پیشرفت نیست. تقلید و رایج شدن آن، پیشرفت نیست. وابسته کردن اقتصاد و تقلیدى کردن علم، پیشرفت نیست؛ پسرفت است. مغشوش کردن هویت اسلامی-ایرانی و "مدل بازى" به جاى "مدل سازى"،نشانه ی پیشرفت نیست. ما وابسته شدن و غربى شدن را پیشرفت نمى دانیم.  منبع: مشرق نیوز

کلمات کلیدی :صهیونیست