سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنیان و اساس ایالات متحده-2



نسل کشی بومیان منطقه
همانطور که بیان شد، با موفق بودن سفر اول کلمب، در سفر دوم تعداد زیادی ناوگان با جمعیت عظیم اروپاییان به سمت جزایر کشف شده سفر نمودند. اروپاییان در هجوم خود به قاره جدید و جزایر آن، به منظور تأمین سلطه بلامعارض خویش، سیاست نسل کشی و امحاء جمعی سکنه بومی را پیش گرفتند.

به نوشته ارنست ماندل(Ernest Mandel):
«وحشیگری هولناک "کانکویستادورها(فاتحان و کشورگشایان اسپانیایی)"[Conquistadors] اسپانیایی را در آمریکا همه می دانند. اینان در یک فاصله زمانی پنجاه ساله...15 میلیون سرخ پوست را نابود کردند و این رقم بنا به عقیده مورّخین محافظه کار بر 12 میلیون نفر بالغ می شود. مناطقی مانند هائیتی، کوبا، نیکاراگوئه و سواحل ونزوئلا، که تراکم جمعیت زیادی داشت، کاملا از جمعیت خالی شد.» (5)


ارنست ماندل :
 در یک فاصله زمانی پنجاه ساله 15 میلیون سرخ پوست را نابود کردند



در فیلم های اخیری که درباره کریستف کلمب ساخته شده است، سعی فراوانی شده است تا وی را فردی نشان دهند که با بومیان منطقه آمریکا رفتاری مسالمت آمیز و دوستانه داشته است و تنها بخشی از همراهان وی دچار خطا شده اند و آن اقدامات وحشیانه را در قبال بومیان صورت داده اند. اما واقعیت این است که زمانی که کلمب قاره آمریکا را کشف نمود جمعیت بومیان آن بالغ بر 30 میلیون نفر بود در حالی که هم اکنون با یک جمعیت دو میلیونی مواجه هستیم. واقعیت این است که شعار «یک سرخ پوست(بومی) خوب، یک سرخ پوست(بومی) مرده است» توسط کلمب مطرح شد.

 
 
سعی فراوانی شده است تا کلمب را فردی نشان دهند که با بومیان رفتاری دوستانه داشته است
 و تنها بخشی از همراهان وی دچار خطا شده اند!

 




هولوکاست کلمب
نسل کشی در قاره آمریکا از سده پانزدهم (کشف قاره آمریکا) تا به امروز


1) هائیتی
آن جزیره ای است که کریستف کلمب در 6 دسامبر 1492 میلادی برآن پای نهاد و آن را "هیسپانیولا" (البته در واقع هیسپانیولا هائیتی و جمهوری دومنیکن امروزی را در بر می گیرد)نامید. هیسپانیولا جزیره ای پرجمعیت بود که در زمان کلمب تعداد سکنه بومی آن را 900 هزار نفر تخمین می زنند. یورش اروپاییان برای یافتن طلا به این جزیره آغاز شد و در سال 1508 میلادی تنها 60 هزار نفر از این مردم زنده بودند. در سال 1533 میلادی تعداد سکنه بومی تنها 4000 نفر گزارش شد، در سال 1550 میلادی تنها 500 نفر باقی ماندند و در نیمه سده هجدهم هیچ نشانی از آنان برجای نماند.6

2) کوبا
براین جزیره پرجمعیت نیز در سال 1492 میلادی جغدی شوم به نام کریستف کلمب پای نهاد و سه سده بعد نشانی ناچیز از نسل مردم بومی آن برجای ماند. سکنه کنونی کوبا معجونی است از اعقاب اسپانیایی ها، فرانسوی ها، آلمانی ها و بردگان آفریقایی و چینی.(7)

نوشته برتولومه لاکاساس (Bartolome de Las Casas) تا حدودی بیانگر جنایات اسپانیایی ها در کوبا است. وی در شرح رفتار اسپانیایی ها با بومیان می نویسد:

«نوزادان تازه متولد شده زود می مردند چون مادرانشان به دلیل کار سخت و جانفرسا و گرسنگی شدید برای تغذیه آنان شیری نداشتند. به همین خاطر طی اقامت من در کوبا هفت هزار کودک ظرف سه ماه جان سپردند. حتی برخی مادران از شدت نومیدی بچه های خود را غرق کردند... به این صورت شوهران در معادن، زنان بر اثر کار شدید و بچه ها به خاطر کمبود شیر مردند...چشمان من شاهد چنان اعمال خلاف سرشت انسانی بود که هم اکنون که قلم در دست دارم تمام بدنم می لرزد...» (8)


برتولومه لاکاساس


همانند عملکرد کلمب، قتل عام های کانکویستادورها (فاتحان و کشورگشایان اسپانیایی) نیز ابعاد گسترده و باورنکردنی داشت.

3) مکزیک
کورتس(Cortes) مشهورترین کانکویستادور بود که در سال 1519 میلادی با هفتصد نفر وارد مکزیک شد. جمعیت سرخ پوستان مکزیک در آن سال بالغ بر 25 میلیون نفر بود که در سال 1605 به یک میلیون نفر کاهش یافت. روی هم رفته کانکویستادورها در مدت زمانی بالغ بر نیم قرن 75 میلیون سرخ پوست را نیست و نابود کرده و 240 هزار اسپانیایی را جایگزین آنها نمودند.(9)


هرنان کرتس، با ورود خود به مکزیک
 نسل کشی عظیمی از بومیان آن منطقه به راه انداخت.


آمار از سایر نسل کشی ها و جنایات ضد بومیان در سایر مناطق قاره آمریکا وجود دارد که مجال ذکر آنان نیست ولی در درک ژرفای این جنایات همین بس که آمار سی.ولز (تاریخ نگار) بیان می کند که پس از گام نهادن کریستف کلمب به قاره آمریکا در مدت کمتر از یک قرن 95 میلیون نفر از مردم بومی به دست استعمارگران وحشی قتل عام شدند.


کریستف کلمب سرانجام در 20 مه 1506 میلادی درحالی که به گفته بسیاری از عظمت کشف خود بی خبر بود در اسپانیا مرد. کلمب وصیت کرده بود که در هسپانیولا دفن شود ولی در آن زمان به خاطر نبود کلیسای مناسب در اسپانیا دفن شد و در سال 1542 میلادی از قبر بیرون آورده شد و در هسپانیولا دفن شد.


کریستف کلمب در بستر مرگ



فاجعه سرخپوستان آمریکا
قتل عام سرخ پوستان و بومیان منطقه تنها محدود به قرون 15 و 16 نبود بلکه به طور کاملا گسترده  و وحشیانه تر از قرن 17ام آغاز می گردد و قرن 17 میلادی را بایستی نقطه اوج قتل عام ها دانست. در سال 1637 میلادی در اثر قتل عام های فجیع و گسترده «سرخ پوستان پیکوت» کاملا نابود شدند. در توجیه این امحاء نسل بیانیه هایی منتشر شد و این نسل کشی را خواست خداوند دانستند.

در سال 1643 میلادی در مورد قتل عام سرخپوستان الگون کویین (Algon Koein)، ساکنان جنوب منهتن (Manhattan) به دست سربازان هلندی چنین ذکر شده است:

«سربازان بسیاری از سرخپوستان را درحالی که خواب بودند به قتل رساندند. کودکان از سینه های مادرشان جدا می شدند و در برابر چشمان آکنده از اشک و ناباوری والدینشان با شمشیر به دو نیم شده و آنها را به آتش می انداختند. نوزادان در گهواره ها ی خود تکه تکه شده، و سرهای آنها را در هم می کوبیدند و به فجیع ترین وضعیتی که حتی وجدان افراد سنگدل را نیز به درد می آورد، وحشیانه به قتل می رسیدند. بعضی از کودکان را هم به رودخانه می انداختند و به دنبال آن پدرومادرهایشان برای نجات آنان به رودخانه می پریدند ولی نظامیان نه به کودکان و نه به والدین آنها هرگز اجازه ندادند که از آب خارج شوند تا همه آنها غرق شدند.» (10)

لویز لابلت (Louise la-Bellette)، سرخپوست آمریکایی درمورد چگونگی حمله سفیدپوستان به اردوگاهشان می گوید: «سعی کردیم فرار کنیم ولی آنها[سربازان] چنان به روی ما تیر اندازی می کردند که انگار ما گاوان وحشی(Buffalo) هستیم.» (11)

چه تصویر گیرا و گویایی! موجودات انسانی را حیوان انگاشتن! آن هم نه هر حیوانی بلکه گاو وحشی، همان بوفالو که به قول آمریکاییان شاید در زمان اولین حضور کلمب در قاره امریکا 75 میلیون رأس بودند، حال آنکه بعد از کشتار عظیمی که از این حیوان زبان بسته شد یعنی در سال 1890 میلادی تنها چند رأس از آن بیشتر باقی نماند. گاهی تنها در عوض گرفتن چند سنت یک بوفالو شکار می کردند. پوست و گوشت آن به قیمت بسیار گزاف فروخته می شد.


در تصویر چپ یک جفت بوفالوی آمریکایی و در تصویر سمت راست گله ای از آنان را مشاهده می نمایید
 که امروزه دیگر اثر قابل توجهی از آنان وجود ندارد.



با دیدن جملات زیر شاید اندکی مظلومیت سرخپوستان و فرومایگی اروپاییان(تازه واردان به قاره آمریکا) درک شود.

ژنرال شریدان(Sheridan) در مورد رفتار با سرخپوستان بیان می کند: «تنها سرخپوستان خوبی که من دیدم همان ها بودند که مرده بودند.» (12)
یادآور جمله کریستف کلمب است که بیان شد: «سرخپوست خوب سرخپوست مرده است.»
ژنرال کانر (Conner) :  «به همه سرخپوستان از جنس نر که بیش از دوازده سال دارند حمله کنید و ایشان را بکشید.» (13)



ژنرال شریدان(فرمانده نظامی در خلال جنگ داخلی آمریکا):
تنها سرخپوستان خوبی که من دیدم همان ها بودند که مرده بودند



ژنرال کانر (فرمانده نظامی در خلال جنگ داخلی آمریکا)
:
به همه سرخپوستان از جنس نر که بیش از دوازده سال دارند حمله کنید و ایشان را بکشید


درپایان این قسمت دلنوشته ای از تکومسه(Tecumseh) از قبیله شاونی(Shawnee) در وصف جنایات اروپاییان بیان شده است:

«امروز کجاست قبیله پکوت(Pequot)؟ کجا هستند قبایل ناراگانست(Narragansett)، موهیکان(Mohican)، پوکانوکت (Pokanoket) و بسیاری از قبایل دیگر ملت ما که پیش از این آن همه نیرومند بودند؟ آنان در زیر یوغ سفیدپوستان چنان ناپدید شدند که برف در برابر خورشید آب می شود. آیا بی آنکه به مقابله برخیزیم و مقاومت کنیم خواهیم گذاشت که ملت ما از بین برود؟ آیا خانه و زندگی خود و سرزمین خود را که «روح بزرگ» به ما عطا فرموده است، و نیز گور مردگان خود و آنچه را برای ما عزیز و مقدس است رها خواهیم کرد؟ می دانم که شما هم همصدا با من فریاد برخواهید آورد، «هرگز! هرگز!» » (14)



تکومسه از قبیله شاونی


به راستی چه کسانی هزینه سفر کلمب را پرداختند؟

دایرة المعارف یهود، از اسحاق آبرابانل، لویی سانتانگل و گابریل سانچز به عنوان سرمایه گذاران سفر کلمب نام می برد و می افزاید کلمب گزارش معروف سفر خود را خطاب به سانتانگل و سانچز نوشت که بلافاصله چاپ و در سراسر اروپا توزیع شد. این امر نشان می دهد که این دو متولیان سفر او بودند. سفر او به کمک نقشه هایی صورت گرفت که این دو یهودی فراهم آورده بودند. (15)



اسحاق آبرابانل
یهودی و دو یهودی دیگر
هزینه سفر کلمب را پرداختند


توصیف ویل دورانت "شاعرانه" ولی گویاست و روشن می کند که سرمایه گذاران و حامیان سفر کلمب چه کسانی بودند؟ (16)

«در این لحظه مهم و قاطع، یک یهودی تعمید یافته چرخ تاریخ را به گردش افکند. لویی دوسانتانگل(وزیر مالیه فردیناند)، ایزابل را به نداشتن قوه تخیل و جرأت مبادرت به کارهای خطیر ملامت کرد، وی را با نوید مسیحی کردن مردم آسیا برانگیخت؛ و پیشنهاد کرد که خود به یاری عده ای از دوستان، هزینه مالی سفر را تأمین کند. چند تن یهودی دیگر، چون دن اسحاق آبرابانل، خوان کابررو و آبراهام سنئور از نظر وی پشتیبانی کردند. ایزابل برانگیخته شد و جواهرات خود را برای تدارکات پول لازم عرضه داشت، سانتانگل احتیاجی بدان ندید. از انجمن برادری که خود خزانه دارش بود، 1400000 مَراودی[سکه دینار طلای سلسله مرابطین مراکش و اندلس، برابر با 34/1 ریال اسپانیای مسیحی] وام گرفت، از جیب خود مبلغ 350000 مراودی برآن افزود؛ کریستف کلمب این مبلغ را به اضافه 250000 مراودی دیگر دریافت داشت. شاه در هفدهم آوریل سال 1492 اوراق لازم را امضا کرد.» (17)

آنچه در روایت ویل دورانت جالب است دو چیز است: نخست علاقه شدید سانتانگل به "مسیحی کردن مردم آسیا" و دوم "انجمن برادری" که وی خزانه دار آن بوده است. حال این سؤالات در ذهن هر انسان حقیقت جویی جولان می یابد که چرا نقش یهودیان در سفر کریستف کلمب و برداشتن موانع پیش روی وی تا این قدر پررنگ است؟!


جلسه کریستف کلمب با پادشاه فردیناند و ملکه ایزابل





ملکه ایزابل در حال تقدیم جواهرات خود برای تأمین هزینه سفر کریستف کلمب است
(هرچند طبق گفته وبل دورانت آن از سوی سانتانگل پذیرفته نمی شود)



برای پاسخ به سؤال مطرح شده بایستی به بیان اختلاف نظرات در تبار و دین کلمب بپردازیم.

تبارشناسی کریستف کلمب
هرچند که در تاریخ مشهور و فیلم ها و کتابهای متعددی که درباره کریستف کلمب ساخته و نوشته شده، او را به عنوان یک میسیونر مسیحی و مبلّغ دین مسیح معرفی نموده اند، ولی برخی از محققین او را از زمره "یهودیان مخفی" می دانند.

دیوید م. ایچورن نویسنده یهودی در این باره می گوید:
«نه نام حقیقی او کلمب(Colombus) و نه یک ایتالیایی متولد ژنو بوده؛ بلکه نام حقیقی او جان کولن(Jancolon) بود که در نزدیکیهای شهر پانته ودرا(Pantevedra) در اسپانیا به دنیا آمده بود و او در واقع یک یهودی اسپانیایی بوده است.»18

بخش هایی از مقاله ای که با عنوان «آیا کریستف کلمب حقیقتا یک یهودی بود؟» به قلم دالیا سایاه(Dalia Sayah)  که در روزنامه «شالوم»، ارگان یهودیان ترکیه، در این رابطه بیان شده، بسیار قابل ملاحظه است:

« نکته مهم این است که در گوشه سمت چپ بالای کلیه نامه هایی که کلمب برای خانواده خود ارسال می داشت، مونوگرامی به چشم می خورد که مفهوم آن پنجاه سال قبل توسط موریس دیوید(Maurice David) کشف شد. این مونوگرام از دو حرف تشکیل شده است، که هر یهودیی آن را در بالای تمامی نوشته های خود می نوشت. این دو حرف عبارت بودند از دو کلمه Beth و ha : که امروزه معلوم شده که برعبارت ezrat ha cham Be  و یا Baruch chem (یعنی مقدس است خداوند یهود) دلالت دارد. (19)


نکته دیگری که کمی بدین نظریه قوت می بخشد، نامه ای است که از سوی راهب هرناندود تالاورا (Hernando de Talavera)  چند روز قبل از آغاز سفر کلمب برای ملکه ایزابل نوشته شده است:
«... اگر روح القدس خواستار بازشدن پای فرزندان خود به دریاهای ناشناخته بود، جهت انجام این کار منتظر فردی مجهول الهویه و خارجی نمی شد.... چگونه ممکن است در نتیجه سفر نفرت انگیز کلمب سرزمین های مقدس به دست یهودیان بیفتد؟...» (20)

موارد دیگری نیز در جهت اثبات یهودیت آیین کلمب بیان شده است که مجال ذکر آن نیست ولی به هرحال آنچه مطرح شد اگر یهودی بودن کریستف کلمب را اثبات ننماید لاأقل علامت سؤالی در مقابل مسیحی بودن وی قرار می دهد و مطالعات و پژوهش های بیشتر را می طلبد.


****

در پایان سؤالاتی را که در طول تهیه گزارش به جواب آنها نرسیدیم یا مدارک و مستندات متقنی در جهت اثبات پاسخ آنها نیافتیم، مطرح می کنیم؛ شاید انگیزه ای شود که پژوهش هایی بس قوی تر در این زمینه صورت گیرد.

سؤال اول: اگر به گفته ویل دورانت و سایر مستندات هدف سانتانگل یهودی و ملکه ایزابل گسترش مسیحیت بوده و اگر کلمب تا پایان عمرش گمان می کرده به آسیا رسیده است، پس چرا کلمب و اسپانیایی ها به قتل عام بومیان منطقه(آن هم با چنان طرز فجیعی) پرداختند؟

سؤال دوم: چرا یهودیان برای مسیحی کردن ملل جهان این طور سرمایه گذاری کردند، حتی دراین جهت حاضر شدند کل هزینه سفر کلمب را از انجمن برادری خود بپردازند؟

سؤال سوم: کریستف کلمب طبق مستندات زیادی خود را منتسب به حضرت داوود می داند و اولین کتابی هم که پس از سال ها بعد از وی در آمریکا چاپ می شود، داوود نبی است، اینها دالّ بر چه می تواند باشد؟

سؤال چهارم: با رسیدن کلمب به جزیره های کارائیب، در سفرهای بعدی خیل یهودیان به سمت این سرزمین ها حرکت می کنند؟ در طول یک صد سال، بسیاری از یهودیان از سرتاسر جهان به این منطقه کوچ می کنند؟ علت چیست؟!

سؤال پنجم: طبق مستنداتی که بدست آوردم، کلمب عهد عتیق را کامل از حفظ بوده است و این برای یک فرد منسوب به جامعه مسیحیت کاتولیک نمی تواند موضوعیتی داشته باشد؟ برخی فجایعی که در حق بومیان صورت می گیرد در تورات تحریف شده نسبت به کنعانیان(غاصبان سرزمین موعود) امرشده است؟ ازاین همه دلایل به چه می توان نائل شد؟

سؤال ششم: کریستف کلمب درخاطراتش می نویسد که آنقدر بومیان منطقه بدوی بودند که حاضر بودند جواهرات و اشیاء گرانبهای خود را بدهند و به جای آن اجسام بی ارزشی مثل زنگوله یا تیله و... دریافت کنند، سؤالی که مطرح می شود این است که قوم مایاها که قومی سرخپوست بوده (به گفته کارشناسان در برخی علوم همچون نجوم تبحّر خاصی داشتند، 2600 سال پیش از میلاد مسیح) چطور می توانند در قرن پانزده میلادی این قدر بدوی باشند؟ یا بومیان نزدیک این تمدن چنین بدوی باشند؟

مشرق نیوز


کلمات کلیدی :امریکا

طراح پروژه تخریب مسجد الحرام

"مدل بازى" به جاى "مدل سازى"؛

وقتی طراح "پروژه تخریب مسجد الحرام" در ایران جولان می دهد + تصاویر

مدیران ایرانی با غفلتی نابخشودنی، از شرکت انگلیسی اتکینز برای انجام پروژه های کلان در کشور دعوت می کنند و با عباراتی دهان پرکن، مانند، شرکت بین المللی و معمار سرشناس بین المللی و... به استقبال این شرکت می روند.
سرویس فرهنگی مشرق - چندین سال است که ائتلاف "فراماسون-بهاییت" نقشه های شومی را برای بیت الله الحرام در سر می پروراند و متأسفانه، بخشی از آن نیز به اجرا درآمده است. این اقدامات از طریق اتاق فرمان لندن و پشتیبانی مالی خاندان آل سعود و همراهی معماران مشهور فراماسون همچون "نورمن فاستر"، صورت می گیرد.

در سال 2010 میلادی، شرکت مشاور معماری و ساخت "اتکینز"، که دفتر مرکزی آن در بریتانیا مستقر می باشد، با چراغ سبز دولت بریتانیا، طرحی جنجالی را برای شهر مقدس مکه به پادشاه عربستان ارائه نمود.


 
طرح شرکت بریتانیایی "اتکینز" برای تخریب مسجدالحرام، با موافقت پادشاه وهابی آل سعود

بر طبق این طرح، بنای مسجدالحرام(به غیر از خانه کعبه) کاملا تخریب خواهد شد و ساختاری نامتعارف جایگزین آن می شود. این پروژه با مخالفت جدی مسلمانان جهان مواجه شد و در نهایت، خاندان سعودی با همفکری مشاوران بریتانیایی، به این نتیجه رسیدند که بایستی طرح به صورت نامحسوس و البته با روندی پیوسته به اجرا درآید.بر همین اساس، هر از چند گاهی، خبر تخریب بخشی از مسجدالحرام به گوش می رسد. در حال حاضر، شرکت اتکینز، بدون توجه به احساسات مسلمانان، مشغول اجرای این پروژه می باشد.
 
طرح شرکت بریتانیایی "اتکینز" برای تخریب مسجدالحرام

شرکت مذکور که ید طولایی در همکاری با شیوخ کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد، به اجرای پروژه های عظیم و بی هویت بسیار مشهور است. دلیلی بر این مدعا، انبوهی از پروژه های اجرا شده و یا در حال اجرا در کشور امارات متحده عربی و برج های سر به فلک کشیده و بی قواره در ناکجاآبادی به نام دبی می باشد.
 
طرحی غیرمتعارف و بیگانه با معماری مسجدالحرام


   
نسخه بریتانیایی با فرمول "فراماسون-بهاییت"، موجب دگرگونی و نابودی معماری حرم امن الهی خواهد شد.

قسمت تأسف برانگیز داستان از آنجایی شروع می شود که مدیران ایرانی با غفلتی نابخشودنی، از شرکت انگلیسی اتکینز برای انجام پروژه های کلان در کشور دعوت می کنند و با عباراتی دهان پرکن، مانند، شرکت بین المللی و معمار سرشناس بین المللی و... به استقبال این شرکت می روند.
 
تام رایت، معماری با ایده های سطحی و شیفته ی دینارهای عربی که شباهت های زیادی میان شیوخ عرب و کارفرمایان ایرانی یافته است




مجتمع" ارون" که در کیلومتر بیستم آزاد راه تهران- کرج، در منطقه شهری گرمدره و در زمین به مساحت 350هزار مترمربع واقع شده است توسط شرکت" اتکینز "و معماری انگلیسی به نام " تام رایت" طراحی شده است. در حال حاضر، فاز نخست این پروژه شامل پارک آبی تفریحی،  به بهره برداری رسیده است و مرکز خرید چند منظوره ، مجموعه ورزشی و یک هتل در آینده افتتاح خواهد شد. 

 
مجتمع" ارون"(ابن بطوطه پارس) در تهران، با طراحی "تام رایت".وی با پشت کردن به پیشینه غنی فرهنگی  و معماری سرزمین ایران، الگویی مضحک را برای این مجتمع عظیم در نظر گرفته است.

این پروژه با چند ایراد فاحش روبروست.یکی از مهمترین ایرادات در طرح مذکور، چشم پوشی مدیران" ابن بطوطه پارس" از سوابق شرکت اتکینز(پروژه بحث برانگیز تخریب مسجد الحرام ) می باشد.این سهل انگاری از غفلت مدیران دولتی و دستگاه های نظارت بر ساخت و سازهای کلان  کشور نشات می گیرد.
دومین ایراد در این پروژه، الگوگیری بی چون و چرا(همانطور که در شعار مدیران پروژه نیز تاکید شده) از  نمونه های بی هویت معماری در دبی می باشد. "تام رایت"(از دوستان شفیق شیوخ عرب) با پشت کردن به پیشینه غنی فرهنگی  و معماری سرزمین ایران، الگویی مضحک را برای این مجتمع عظیم در نظر گرفته است.
وی می گوید: "من برای طراحی ساختمان های مجتمع ارون از بدنه اصلی هواپیما و همچنین بال های انتهایی هواپیما الگوبرداری کرده ام. بنابراین این ساختمان ها، نمودی شبیه به یک هواپیما دارد و سقف ساختمان ها نیز همانند بال های عظیم هواپیماست. ترکیب این دو عنصر در کنار یکدیگر، نمادی قدرتمند از سفر و توریسم هستند، گویی که جهان در زیر یک سقف قرار گرفته است. تمامی اینها بیانگر ویژگی های منحصربفرد این پروژه است."


 
نسخه بریتانیایی مجتمع تجاری در تهران،توسط مشاوران تخریب مسجدالحرام

تام رایت در اظهار نظری دیگر با همتراز دانستن فرهنگ ساخت و ساز در ایران و امارات، چنین می گوید:" نوع نگاه کارفرمایان در ایران و دبی بسیار نزدیک به هم است. این دیدگاه با کیفیت نگاه  فرهنگی و تخصصی کارفرمایان اروپایی فاصله ای بسیار فاحش دارد.
در اروپا، مجموعه عناصری وجود دارند که شما را محدود می کنند. معماری ای که در خیابان ها می بینید، ایده های خاصی را به شما القا و به عبارت صریح تر، حکم می کنند و سبک های قدیمی ای وجود دارند که بصورت یک ترکیب هماهنگ، سیمای شهری را به وجود می آورند. اما در دبی با وجود روند سریع ساخت و ساز در 20 سال اخیر، مردم و مدیران شهری هیچگاه به مسائل اینچنینی توجه خاصی نشان نمی دهند و برنامه ریزی مشخصی برای کنترل این مسائل وجود ندارد.عرب ها، با خصلت و ذهنیت تجمل گرایانه، به دنبال معماری نمایشی و تفاوت های ظاهری می باشند.
تجربه ای که من در برخورد با کارفرمایان ایرانی داشتم، متوجه شدم که تفاوتی میان این دسته از کارفرمایان و کارفرمایان عرب وجود ندارد". 
 
مجتمع ارون، الگوگیری بی چون و چرا از  نمونه های بی هویت معماری در دبی

  اظهار نظرهای اینچنینی از سوی یک معمار سطح پایین و شیفته ی دینارهای عربی، اصلا عجیب نیست. آنچه عجیب است،انتخاب ناشیانه مدیران بخش خصوصی و نظارت های نسنجیده ی ارگان ها ی دولتی است.


پروژه پدیده شاندیز: تغییر ارزش ها و ترویج سرمایه داری، در سایه ی مشاوره ی شرکت انگلیسی اتکینز

در ابتدای این بخش، اشاره ای داریم به فرمایشات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از  مهندسان در اسفندماه سال 1383: "از اواسط دوره ى قاجار نشانه هاى پیشرفت اروپایى در کشور ما بتدریج شروع کرد ظاهر شدن. روشنفکران ما کسانى بودند که به اروپا مى رفتند یا نوشته هاى آنها را مى خواندند؛ لذا با پیشرفتهاى آنها آشنا مى شدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر مى دیدند. این حرفِ تکرار شده یى است از طرف روشنفکرهاى صدر مشروطه، که ما فقط و فقط باید دنبال غربى ها راه بیفتیم و به هرچه آنها مى گویند، در همه ى شؤون زندگى مان عمل کنیم؛. اینها مى گفتند ما باید صددرصد به نسخه ى آنها عمل کنیم تا پیش برویم؛ یعنى مجال ابتکار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومى به مسائل علمى و صنعتى مطلقاً در محاسبه ى اینها نمى گنجید.

این را از این طرف حساب کنید؛ حالا طرف مقابلى که ما توصیه مى شدیم به این که از او تبعیت کنیم، چیست؟ همان انقلاب صنعتى و انقلاب علمى و پیشرفت علمى یى است که نگاهش فقط محدود به چارچوب کشور خود نمى شود؛ بلکه به دنیا به چشم یک ذخیره و یک انبار بزرگ که باید از آن استفاده کند و ببلعد تا این که بتواند حجم خودش را بیشتر کند و خود را توسعه دهد، نگاه مى کند. این زمانى که من اشاره مى کنم، زمانى است که بیش از صد سال از شروع استعمار گذشته بود؛ یعنى پرتغالى ها، اسپانیایى ها، انگلیسى ها، هلندى ها و بخش هاى مختلف اروپا به مناطق ثروتمندِ دست نخورده ى دنیا، از جمله منطقه ى ما، منطقه ى اقیانوس هند، شبه قاره ى هند، اندونزى، آفریقا و بقیه ى مناطق گوناگون دست انداخته بودند و آن ثروتهاى عجیب و دست نخورده را پیدا کرده بودند".

 
پروژه پدیده شاندیز، تغییر ارزش ها و ترویج سرمایه داری، در سایه ی مشاوره ی شرکت انگلیسی اتکینز

مرکز تعطیلات، سرگرمی وخرید پدیده شاندیز در زمینی به مساحت تقریبی 500.000 متر مربع و با زیر بنای 1.000.000 متر مربع در قالب 8 کاربری در حال احداث میباشد .این مجموعه درصدد است به بزرگترین مرکز خرید،تفریح وگذران اوقات فراغت در ایران تبدیل شود.شرکت انگلیسی اتکینز جهت طراحی مجموعه ی فوق انتخاب شده است. به ادعای مدیران این پروژه، مرکز  تعطیلات؛سرگرمی وخرید پدیده شاندیز با یک میلیون مترمربع زیر بنا جزو پروژه های کلان چند عملکردی فرا ملی می باشد. 
 
غرب چگونه می تواند آرام و بی سر و صدا در نظام اجتماعی ایران تغییری که می خواهد ایجاد و آن را بطور نامحسوس دگرگون کند؟ در نظام ارزشی انقلاب اسلامی، بر خلاف نظام شاهانه یا فئودالی و نظام سرمایه داری، عناصری چون برتری جویی، جاه طلبی و کسب منزلت از طریق ثروت و قدرت، مصرف گرایی و فردگرایی دیگر ارزش نبود تا جایی که این عناصر را حضرت امام (ره) از ارزش های  "طاغوت" نامید، بعد از پیروزی انقلاب و اتمام دوران دفاع مقدس با یک تغییر ارزش جدی در روابط اجتماعی ایران روبرو هستیم که همین تغییر ارزش از جمله تهدیدهای جدی برای کشورهای غربی و اروپایی محسوب می شد و اسلام با ظهور مجدد خود توانسته بود در جنگ تمدن ها نگرانی های زیادی را در مقابله با نظام های طاغوتی برای آنها ایجاد کند.

در نظام ارزشی که اسلام به ما معرفی کرد و به سرعت سبک زندگی مردم را تغییر داد، دیگر نمایش ثروت یک ارزش نبود و کسی جرات این کار را نداشت و هر کسی به گونه ای مرتکب این عمل می شد توسط مردم به صورت غیر رسمی مجازات می شد و دیگر قابل احترام نبود.

حال یک سئوال: غرب چگونه می تواند آرام و بی سر و صدا در نظام اجتماعی ایران تغییری آنطور که می خواهد ایجاد و آن را بطور نامحسوس دگرگون کند؟ از طریق تغییر ارزش. اگر در جامعه ما یک مقیاس ارزشی مانند ثروت و مادیات به نمایش گذاشته شود و این نمایش دادن از سوی ارزش گذاران جامعه توبیخ نه بلکه تشویق هم بشود: در وهله اول، پدیده های ارزشی قشر مرفه همچون یک موج قوی به سرعت در قشرهای دیگر و سراسر جامعه گسترش می یابد.
 
در حال حاضر، ما در تحولات اساسىِ جامعه، ممکن است گاهى طورى عمل کنیم که به جاى  حفظ بنیان ها، هویت مستقلِ ملىِ خودمان را فراموش کنیم.

در مرحله بعد، به مجرد اینکه این پدیده ی ارزشی به قشر متوسط سرایت کرد و آنها هم خود را به مقیاس های ظاهری آن آراستند، قشر مرفه، مجددا برای متمایز کردن خود، با پدیده های جدیدتر، یک موج دیگر تولید می کند و باز این پدیده به قشر متوسط تزریق می شود و به این صورت حرکت ارزش ها به وجود می آید و به تدریج ارزش های حاکم (نظیر ارزش های مذهبی، معنوی، تواضع، قناعت، ساده زیستی...) را دگرگون می کند.این، حرکت ارزش ها تا کجا پیش خواهد رفت؟ به قیمت معنویتمان؟ تا آنجا که در جوار امام غریب هزینه کرد برای تفریح و خرید و سرگرمی؟ هزینه کرد برای رکورد شکنی؟ نتیجه چه می شود؟

بعد از حرکت ارزش ها انسان ها با هم به مسابقه برمی خیزند که هدف آنها نا مشخص است و سرابی ست که هر چه آنها بیشتر می دوند به آن نمی رسند، حرکت ارزش ها تا کجا؟ مصداق زیاد است اما صرفا برای مثال: در دو یا سه دهه ی پیش شلوار لی چقدر ارزشمند بود؟ هیچ، چیزی جز رسانه و تبلیغات و نیاز آفرینی و نمایش ثروت به آن ارزش داد که خانواده فقیر هم برود به دنبال شلوار لی حتی با جنس بد و قیمت ارزان؟، یا اصلاح ابروی آقایان جایی در جامعه ی ما داشت؟ فلان فوتبالیست اروپایی ابرو اصلاح کرد، فلان خواننده ایرانی و فلان جوان  ثروتمند تبعیت کرد، ارزش به نمایش گذاشته شد و به قشر متوسط سرایت کرد. این چرخه تمامی ندارد، مد بعدی چیست؟ خدا می داند. در نهایت، از حرکت ارزش ها نه فقط فرد فرد انسان ها، بلکه کل نظام اجتماعی دچار بی تعادلی و آشفتگی می گردد و فرآیند تبدیل ثروت به ارزش در ایران، پیامدهایی از جمله کاهش انسجام اجتماعی، تغییر گروه مرجع و افزایش انحرافات  را در پی دارد.

در حال حاضر، ما در تحولات اساسىِ جامعه، ممکن است گاهى طورى عمل کنیم که به جاى  حفظ بنیان ها، هویت مستقلِ ملىِ خودمان را فراموش کنیم! که متأسفانه این مسئله در کشور ما و خیلى از کشورهاى اسلامى داستان و سرگذشت بسیار غمبارى داشته است.

از این خطرناکتر، این است که سررشته ى همین تحولات منفى در سطح بین المللى، در دست کسانى باشد که آنها به وسیله ى این تحولات مى خواهند اهداف خودشان را - که یا زر است یا زور - تأمین کنند و براى آنها چیزى به نام هویت ملت ها اصلاً ارزش ندارد؛ که متأسفانه این در صد سال، صد و پنجاه سال اخیر، در دنیا اتفاق افتاده است؛ یعنى تحولات کشورهاى آسیایى و آفریقایى و امریکاى لاتین در دام طراحى باندهاى قدرت بین المللى افتاده است و طراح اینها صهیونیست و سرمایه داران بین المللى بوده اند.

براى اینها آنچه مهم بوده، کسب قدرت سیاسى است که بتوانند در کشورها و دولت هاى اروپایى و غیره نفوذ کنند و قدرت سیاسى را در دست بگیرند و پول کسب کنند و این کمپانی ها، سرمایه هاى عظیم، کارتل ها و تراست ها را به وجود آورند. هدف این بوده است؛ آن وقت اگر اقتضاء مى کرده است که مصرف گرایى را در بین آنها ترویج کنند، به راحتى این کار را انجام مى دادند؛ بى اعتنایى به هویت هاى ملى و مبانىِ فرهنگى را در آنها ترویج کنند،  حال باید چه کرد؟ راه حل، تدوین یک مدل پیشرفت اسلامی-ایرانی است. پیشرفتی که فارغ از خودباختگی فرهنگی در مقابل کشورهای قدرتمند  دنیاست.وظیفه ى نخبگان فکرى و فرهنگى جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است. نه باید تحولات را سرکوب کرد، نه باید تسلیم هر تحولى شد. خوب، این تحول براى چیست؟ براى پیشرفت.

پیشرفت چیست؟ باید آن را معنا کنیم. اولاً این سؤال را باید از خودمان بپرسیم: پیشرفت چیست؟ اینکه «پیشرفت چیست؟» حرفهاى گوناگونى در سطح دنیا مطرح است. همه جور حرفى هست؛ نسخه هاى قلابى، توصیه هاى متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه، که این بلایى بود که در آغاز شروع مدرن سازى کشور به جان ما ایرانی ها افتاد.پیشرفتى که با باختن هویت مستقل ملى همراه باشد و انسان خودش را از دست بدهد، پیشرفت نیست. تقلید و رایج شدن آن، پیشرفت نیست. وابسته کردن اقتصاد و تقلیدى کردن علم، پیشرفت نیست؛ پسرفت است. مغشوش کردن هویت اسلامی-ایرانی و "مدل بازى" به جاى "مدل سازى"،نشانه ی پیشرفت نیست. ما وابسته شدن و غربى شدن را پیشرفت نمى دانیم.  منبع: مشرق نیوز

کلمات کلیدی :صهیونیست

بی بی سی وارد می شود

بی بی سی هم وارد انتخابات ایران شد

بی بی سی با مستند "مردی با کاپشن بهاری" چه می گوید؟

این مستند در بخشی از تحلیل خود عنوان نموده که دولت مردان آمریکا به اشتباه تصور می کنند که باید با رئیس جمهور ایران بر سر مسائل اساسی فی ما بین مذاکره کند.

به گزارش مشرق، بی بی سی در روزهای اخیر و در آستانه انتخابات 24 خرداد 1392 اقدام به پخش مستند «مردی با کاپشن بهاری»  که با موضوع دکتر احمدی نژاد ساخته شده نموده و در آن می گوید که "علت بی توجهی رئیس جمهورهای آمریکا به نامه های احمدی نژاد هم این بوده که آنها او را در سیاست خارجی ایران بی اختیار می دیدند.


 
بی بی سی در مستند «مردی با کاپشن بهاری»  که با موضوع دکتر احمدی نژاد ساخته شده است.می گوید که "علت بی توجهی رئیس جمهورهای آمریکا به نامه های احمدی نژاد هم این بوده که آنها او را در سیاست خارجی ایران بی اختیار می دیدند.استیون هدلی همچنین نامه احمدی نژاد به جورج بوش را «بی سر و ته» توصیف می کند.

البته  نظیر همین اقدام از سوی آمریکایی ها در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری 1388 انجام گرفت. در سال 1387 یک تیم تحلیل گر سیاسی و دیپلماتیک آمریکایی اقدام به ساخت مستندی تحلیلی در خصوص روابط ایران و آمریکا تحت عنوان (( ایران،مشکل نیست؟)) نمود.

 

در بخشی این مستند صحنه ای از یک فیلم قدیمی آمریکایی نشان داده می شود که در آن یک پسر قوی جثه، دست راست پسر کوچک تر را گرفته و بر روی زمین انداخته و به وی فشار می آورد که تسلیم وی شود و پس از دیالوگی وی تسلیم پسر بزرگتر می شود. تصویری که حکایت از وضع برخی کاندیدا ها و سیاستمداران امروز ایرانی هستند که تسلیم محض آمریکا و تشنگان سراب مذاکره با آمریکا بوده و نظریه باید با کدخدا بست را بیرون می دهند!

 

در این مستند ریشه های اختلاف بین ایران و آمریکا را به کودتای 1953 علیه دولت دکتر مصدق حوالت داده و زمینه های انقلاب ایران را از آنجا سرچشمه گرفته شده عنوان نمود.

 

این مستند در بخشی از تحلیل خود عنوان نموده که دولت مردان آمریکا به اشتباه تصور می کنند که باید با رئیس جمهور ایران بر سر مسائل اساسی فی ما بین مذاکره کند.

مستند در ادامه تحلیل خود با بررسی ساختار حکومتی و انتخاب مسئولان و رهبری جمهوری اسلامی عنوان می کند که مسائل که موضع اختلافات و موضوع مباحث دو کشور است در واقع در اختیار رئیس جمهور ایران نیست، بلکه در حوزه رهبری انقلاب اسلامی ایران است.


در حقیقت از نظر آمریکایی ها تصمیمات سه حوزه سیاست خارجی، سیاست نظامی و سیاست هسته ای که در اختیار رییس جمهوری آمریکاست، معادل آن در جمهوری اسلامی ایران در اختیار ریاست جمهوری نیست بلکه در اختیار رهبر انقلاب اسلامی است. مسئله ای که دکتر احمدی نژاد می بایست پس از نامه نگاری های خود با رئیس جمهور آمریکا و عدم پاسخ آنان می بایست در دوره اول ریاست جمهوری خود به درستی آنرا درک می نمود.

 

از طرفی دیگر در دوران اوباما اتفاق خاصی نیز رخ داد و آن نامه محرمانه به رهبری انقلاب اسلامی در خصوص مذاکره مستقیم بود که با عدم پذیرش مقام معظم رهبری مواجه شد.

 به نظر می رسد که آمریکایی ها به زمزمه های انگلیسی زیر گوششان به خوبی توجه می کنند و رویه ای را در نظر گرفته اند تا دکتر احمدی نژاد را در مسیری قرار دهند که به نوعی تقابل حداقلی با رهبری نظام کشیده شود.

اشاره به این نکته که مسئله هسته ایران بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حل خواهد شد. اشاره ظریفی دارد به این مسئله که دکتر احمدی نژاد می خواهد خود را در مسئله هسته ای تصمیم گیرنده نهایی در آینده نشان می دهد.

شاید بتوان گفت اشتباه تحلیلی استراتژیک برخی در داخل که مدت هاست به سیاه نمایی در خصوص عملکرد دولت دست می زنند آن است که سیاست کلان و بازی های جهانی را به بدرستی درک نمی شود و متاسفانه درک ناقص این موضوعات و نگاهی اسطوره گرایانه به گزاره های سیاسی جهانی باعث خواهد شد که به بخشی از آن بازی های جهانی تبدیل شوند.

در چنین شرایطی، سازی ناکوک از ارکستر سیاسی جمهوری اسلامی ایران شنیده خواهد شد که بخشی از آن خارج از نت می زند.

متاسفانه علی رغم هشدارهای مقام معظم رهبری مبنی بر عدم سیاه نمایی و تخریب عملکرد دولت، هنوز برخی از کاندیداها و نمایندگان آنان در مناظرات به تخریب های مستقیم و سیاه نمایی کل عملکرد دولت می پردازند. نکته ای که به دشمنان خارجی در صددند در آن روی سکه و با توجه شرایط حاضر آنرا به گردن مقام معظم رهبری بیاندازند.

شاید این جریانات تصور می نمایند که بعد کسب رای کاندیدای مورد نظرشان، گام بعدی حذف ولایت فقیه باشد! پس در آن مرحله حتما نیاز دارند خطاهای احمدی نژاد را شکست های مقام معظم رهبری نشان دهند.

اما نکاتی به باید همه سیاستمداران جمهوری اسلامی در نظر داشته باشند در این میان از همه مهمتر است و به نظر محور وحدت می بایست قرار گیرد:

1-آینده اساسا اینست فرصتی تاریخی برای جمهوری اسلامی ایران تا بتواند در عرصه ی جهانی نقشی بی دلیل را ایفا نماید و معادلات بازی جهانی غرب را بهم بزند کاری که انقلاب اسلامی در زمان پیروزی خود انجام داد.

2-فرصت ریاست جنبش عدم تعهد برای صدور مدل سیاسی جمهوری اسلامی در اختیار ایران قرار داده است نمی بایست محل منازعات سیاسی و جریانات خوبی قرار می گیرد.

3-احمدی نژاد یک سرمایه در سطح جهانی است و نمی بایست خود را در مسیر هدر دادن بازی های سیاسی داخلی قرار دهد.

4-روسای جمهور محترم حال و آینده باید بدرستی درک نماید که «التزام عملی به ولایت فقیه برای فرد اول اجرایی و عملی کشور می بایست التزام عملی و اجرایی حداکثری باشد نه حداقلی.»

 بعبارتی ریاست جمهوری در منظومه نظام جمهوری اسلامی یک جزیره جدا نیست بلکه این سیستم یک تن واحد و بنیانی مرصوص است که اساس آن مسئله ولایت فقیه بوده که از عمق استراتژیک مذهب شیعه نشات گرفته است.

بنابراین در عین تفاوت سلیقه و نظرات می بایست انعطاف مناسب در تبعیت از امر ولایت فقیه وجود داشته باشد که خود مزیت نسبی شخص رئیس جمهور است و نباید کسی تلاش نماید سجاده اش را جلوتر از امام جماعت پهن نماید!

5-همگان باید بدانند که امریکا هنوز هم گرگ است و به ما به چشم میش می نگرد تا در فرصتی مناسب آنرا بدرد و مادامی که این مدل وجود دارد، رابطه معنا ندارد.

قاطبه ملت ایران باید توجه داشته باشند در زمانی که شاه معدوم متحد استراتژیک آمریکا در منطقه محسوب می شد آمریکایی ها با درخواست حق کاپیتولاسیون(حق توحش) تحقیر کشور و مردم ایران را به اوج رسانیدند. کسانی که دم از رابطه با آمریکا می زنند باید به این سئوال پاسخ دهند که آیا ما می خواهیم از آن زمان نزدیکتر باشیم به آمریکاییان؟!!! آنهم در حال حاضر که جهان اسلام در مرحله بیداری اسلامی قرار دارد و آمریکا پس از انتشار فیلم موهن مورد تنفر شدید امت اسلامی قرار گرفته است، سخن از رابطه با آمریکا باعث تضعیف روحیه مسلمانان مقاوم خواهد شد( این موضوع در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21 آمده است)

البته شاید شرایط سیاسی پیچیده موجود باعث شده تا دولت مردان آمریکایی، شیر ایرانی را چیز دیگری می بینندکه آدم را یاد شعر سعدی شیرازی می اندازد:

 «چنین گستاخ زان می خاردم/     کو در این نیمه شب گاو می پندارم!!! »

آمریکا استکبار جهانی است و دشمن آشکار ما، هر چقدر هم که دم از دوستی بزند، باز هم دشمن است.

نکته آخر آنکه همه مسئولان در جمهوری اسلامی باید بدانند که نباید برای کسب قدرت و یا ماندن در قدرت، دست و پای فراوان زد.

 اما می بایست در همه حال، همگی برای خدمت گزاری به مردم در راه خدا همیشه آماده وگوش به فرمان باشند.

منبع: مشرق نیوز


کلمات کلیدی :ماهواره

آموزش سبک زندگی آمریکایی

توسط وزارت خارجه آمریکا صورت می گیرد:

آموزش سبک زندگی آمریکایی با زبان انگلیسی+فیلم

با کنار هم قرار دادن انواع جورچین، سرگرمی و ماجراجویی و در ارتباط متقابل رایانه و کاربر، زبان انگلیسی را آموخته و با فرهنگ آمریکایی آشنا می شوید.

  به گزارش مشرق ،بازی تریس افکتز Trace Effects با هدف آموزش زبان انگلیسی آمریکایی و آشنایی با فرهنگ این کشور طراحی و تولید شده است. وزارت خارجه آمریکا این بازی را طراحی کرده است.

 

 

  

 

این بازی رایانه‌ای برای یادگیری زبان‌ انگلیسی، در واقع مکمل کلاس زبان انگلیسی دانش‌آموزان است و بدین منظور در آن از داستان‌های آموزشی چند رسانه‌ای سه بعدی و حساس به واکنش کاربر استفاده شده است. این بازی برای کاربران بین 12 تا 16 سال در نظر گرفته شده است.

کاربران در این بازی ضمن حل معماها و تکمیل جورچین‌ها، در دنیایی پر از شخصیت‌های گوناگون انگلیسی زبان، به تعامل می‌پردازند. دانش‌آموزان، سفری پویا در ایالات متحده را تجربه کرده و با مکان‌های فرهنگی این کشور مانند کانزانس، نیواورلئان، گرند کنیون، شهر نیویورک و سن‌فرانسیسکو و واشنگتن دی‌سی‌ آشنا می‌شوند.



 

تریس کیست؟

تریس، شخصیت اصلی این بازی، دانشجویی از سال 2045 است که به طور تصادفی به زمان حال سفر می‌کند. وی برای بازگشتن به خانه خود می‌بایست ماموریت‌های خطیری را برای بهتر کردن آینده – با کمک به شش جوان مختلف در اجرای کارهای بزرگ و تاثیر مثبت بر آینده – به انجام رساند.


 


موضوعات اصلی بازی

این بازی رایانه‌ای که برای نوجوانان طراحی شده، ضمن آشنا کردن کاربران با جامعه آمریکایی، موضوعاتی مانند مهارت‌های سرمایه‌گذاری در جامعه، تقویت نقش زنان، علوم و نوآوری، حفظ محیط زیست و حل و فصل مناقشات را مورد بررسی قرار می‌دهد.

ویژگی‌های بازی

·  شامل هفت مرحله بازی‌  

 ·      28 فعالیت تمرینی گوناگون 

·  فعالیت‌های تمرینی چهار نفره  

·  راهنمای همه‌جانبه برای معلمان و دانش‌آموزان  

·  هفت رمان تصویری برای فعالیت‌های مضاعف 

· دارای سیستم امتیازبندی براساس نمره

· دارای فرهنگ لغت انگلیسیِ آمریکایی

· توانایی بازی از طریق دی‌ وی دی و بدون نیاز به ارتباط بر خط

· قابلیت نصب بر روی برخی گوشی‌های تلفن همراه

· قابلیت ارتباط با رسانه‌های اجتماعی

منبع:مشرق نیوز


کلمات کلیدی :بازی

حاج قاسم در سریال آمریکایی!

تعلیق غنی سازی ایران توسط حاج قاسم در سریال آمریکایی! + فیلم

رئیس جمهور ایران که فردی شبیه حاج قاسم سلیمانی است و حاکام(مخفف حاج قاسم) نام دارد می خواهد مذاکرات تعلیق کامل برنامه اتمی ایران را انجام دهد اما گروههایی در تهران مخالف او هستند.
به گزارش مشرق، سریال حیوانات سیاسی که قسمت اول آن به تازگی از شبکه یو اس ای پخش شد در آغاز خود مساله تعلیق غنی سازی توسط تهران و بازداشت 3 جاسوس آمریکایی در ایران را در دستور کار خود قرار داد.
داستان این سریال درمورد زنی به نام الین باریش است که پیشتر زن رئیس جمهور آمریکا و فرماندار سابق ایالت ایلینویز بوده و اکنون وزیر خارجه آمریکاست.



در اپیزود اول این سریال ماجرای بازداشت سه جاسوس آمریکایی که ظاهرا هر سه نژاد ایرانی آمریکایی دارند و تحت عنوان روزنامه نگار در هتل لاله مستقر هستند مطرح می شود. حرکت غیر حرفه ای سریال زمانی است که اعلام می شود وزارت اطلاعات ایران اقدام به بازداشت این سه نفر کرده اما در تصویر نیروهای نظامی با آرم سپاه پاسداران مشاهده می شود.
رئیس جمهور ایران در این سریال حاکام [HAQAM] ( که به نظر می رسد مخفف انگلیسی حاج قاسم است Haj Qasem) نامیده می شود و قصد دارد از اهرم بازداشت این سه جاسوس استفاده کند تا با آمریکا وارد مذاکره شده و بحث تعلیق کامل غنی سازی ایران را علی رغم وجود مخالفت ها در ایران پیش ببرد. وزیر خارجه آمریکا نیز پیشنهاد می دهد تا رئیس جمهور امریکا هیات دیپلماتیکی را به عمان برده و با ایران وارد مذاکره شود.رئیس جمهور آمریکا نیز با این مساله مخالفت کرده و اعلام می کند هدف از این ماجرا توافق بر سر برنامه هسته ای ایران است و اگرچه نمیخواسته اینگونه به این هدف برسد اما چاره ای ندارد و باید آن را انجام دهد.


هاکام ، رئیس جمهور ایران در این سریال



در اپیزود دوم  این سریال توافق می شود رئیس جمهور اسبق آمریکا به نمایندگی از دولت این کشور با رئیس جمهور ایران در ترکیه ملاقات و در این زمینه مذاکره کند.رئیس جمهور ایران که ویلچر نشین است و چهره ای شبیه حاج قاسم سلیمانی دارد در صحنه حضور پیدا می کند و این در حالی است که یک نفر با لباس فرم سپاه پاسداران ویلچر او را می آورد. بدیهی است این صحنه وجه نمادین دارد و نشان می دهد این رئیس جمهور وابسته به سپاه است.


استفاده از آرم و لباس فرم سپاه پاسدارن در این سریال

رئیس جمهور ایران در این صحنه می گوید: من تمام قرار دادهام رو با شما محترم شمردم اما شما هیچکدام از قرار دادها رو امضا نکردید.وی تاکید می کند در صورت عدم موافقت با این قرار داد زندانیان آمریکایی اعدام خواهند شد.در پایان با ترفند مذاکره کنندگان آمریکایی رئیس جمهور ایران تسلیم خواسته های آنها می شود.

تلاش برای تعلیق غنی سازی توسط ایران و چشم پوشی از حق خود در زمینه هسته ای غربی ها را به آرزو اندیشی (wishful thinking) در مورد این مساله وادار کرده تا انجا که آرزوی خود را به عنوان واقعیت در فیلم ها و سریالها نمایش می دهند.

مشرق نیوز


کلمات کلیدی :ماهواره